خانه > نگاره (برگه 6)

آرشیو دسته ی : نگاره

اشتراک در خبرنامه

نگاره: #پاییز سرانجام به #کوچه ما آمد، با خش خش برگی که #باد بر سنگفرش #پیاده‌رو می‌کشید، با هوهوی سرگردانی که همسرایی شاخه‌های #درختان را رهبری می‌کرد، و با مردی که بر جا ایستاده بود خیره به #زمین خیره به اکنونِ تهی از هر چیز، خیره به آزادی بی‌کرانه و بی‌معنا…

نگاره:  #پاییز سرانجام به #کوچه ما آمد، با خش خش برگی که #باد بر سنگفرش #پیاده‌رو می‌کشید، با هوهوی سرگردانی که همسرایی شاخه‌های #درختان را رهبری می‌کرد، و با مردی که بر جا ایستاده بود خیره به #زمین خیره به اکنونِ تهی از هر چیز، خیره به آزادی بی‌کرانه و بی‌معنا…

متن کامل »

نگاره: بوته‌های انبوه تمشک، با دانه‌های سرخ و ملس که می‌شد ساعت‌ها در میانشان گم شد، آسمانی آبی بر فراز دریاچه‌ای مه‌آلود که نم نم ریز ریز بارانش از میان مه پوست صورت را نوازش می‌کرد و پاییز با برگ‌های زرد و خیس خورده، و بوی نمناکش که نفس را تازه می‌کرداین‌ها را پشت سرگذاشتم و از میان در چوبی قدیمی گذشتم: باد می‌آمد و انگار کسی، وقتی، جایی، آوازی دلتنگ خوانده بود و در دستان باد رها کرده بود. دلم برای تو تنگ شده بود. #Raspberry #bushes with red and sour sweet fruits, you could get lost among them for hours, a blue sky above a foggy lake, with the #drizzle caressing your skin, and the #autumn with yellow and wet #leaves, and the #petrichor refreshing the breathI left all these behind and I passed the #old #wooden #door: the #wind blew, and it looked like sometime, somewhere, #someone had sung a #nostalgic song and surrendered that to the hands of the wind. I missed you!Photo by my dear friend @valisaghafi

نگاره:  بوته‌های انبوه تمشک، با دانه‌های سرخ و ملس که می‌شد ساعت‌ها در میانشان گم شد، آسمانی آبی بر فراز دریاچه‌ای مه‌آلود که نم نم ریز ریز بارانش از میان مه پوست صورت را نوازش می‌کرد و پاییز با برگ‌های زرد و خیس خورده، و بوی نمناکش که نفس را تازه می‌کرداین‌ها را پشت سرگذاشتم و از میان در چوبی قدیمی گذشتم: باد می‌آمد و انگار کسی، وقتی، جایی، آوازی دلتنگ خوانده بود و در دستان باد رها کرده بود. دلم برای تو تنگ شده بود. #Raspberry #bushes with red and sour sweet fruits, you could get lost among them for hours, a blue sky above a foggy lake, with the #drizzle caressing your skin, and the #autumn with yellow and wet #leaves, and the #petrichor refreshing the breathI left all these behind and I passed the #old #wooden #door: the #wind blew, and it looked like sometime,  somewhere, #someone had sung a #nostalgic song and surrendered that to the hands of the wind. I missed you!Photo by my dear friend @valisaghafi

متن کامل »

نگاره: زمین از دل آب‌ها برآمد و از دل زمین تالاب‌هاو آسمان سراسر ابر و باران بود و بر آب‌ها سراسر مه بودرعدی غرید و آذرخشی درخشید، مه کنار رفت، و پیش رویم، بر کرانه آب‌ها، چشم در چشم من، تو ایستاده بودی…The #earth rose from #water, and from the earth the water rose.And all across the #sky there was #clouds and #rain, and all above the water it was #fogThe #thunder roared and the #lightning struck, the fog disappeared and before my eyes, on the water shore, you were standing…

نگاره:  زمین از دل آب‌ها برآمد و از دل زمین تالاب‌هاو آسمان سراسر ابر و باران بود و بر آب‌ها سراسر مه بودرعدی غرید و آذرخشی درخشید، مه کنار رفت، و پیش رویم، بر کرانه آب‌ها، چشم در چشم من، تو ایستاده بودی…The #earth rose from #water, and from the earth the water rose.And all across the #sky there was #clouds and #rain, and all above the water it was #fogThe #thunder roared and the #lightning struck, the fog disappeared and before my eyes, on the water shore, you were standing…

متن کامل »
رفتن به بالا