نگاره: من انتهای صف بودم. پلیس فرودگاه گذرنامهها را با دقت چک میکرد و من تمرین میکردم مثل صاحب عکس توی پاسپورت لبخند بزنم…I was the last one one the #queue The airport police was checking the passport very carefully. I was trying to smile like the picture of my passport owner, and I was getting it down… 21 شهریور 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: #گاسپار #پلنگ نر ایرانی باغ وحش لیسبون به قرنطینه باغ وحش تهران وارد شد 08 شهریور 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: خیره و با دقت نگاهم میکرد اما آنچه از همه جذابتر (بامزهتر یا حتی بخوانید احمقانهتر) بود «تق» های به هم زدن نوکش بود تا من را بترساند! 26 مرداد 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: بر سنگها و کوهها شادمانه گام زدیم، در سایهسار درختان نشستیم و به صدای نوازش آب بر سنگها گوش سپردیم. بر خطالراسها ایستادیم و دشتها را آن پایین نگریستیم، بر نقشها و دیوارهها دست کشیدیم و شکوه هزاران ساله را خیره ماندیم، از درهای کهنه گذشتیم و در شبهای سرخوش بهارنارنج و شیراز همپرسه شدیم، با تو نه تماشای قوس بلند پرواز پرندگانی که بر باد سوارند و نه رقص نورانی آب بر حفرههای آرام غارها خیال نبود، خیال نیست که آمدهای، نه، خیال نیست این که تو هستی!پ.ن.۱ تولدشپ.ن.۲ سنگنگاره پنج هزار ساله کورنگون در استان فارس یادگار پادشاهی ایلام 25 مرداد 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: کافی است از خروجی خاکی پیچ در پیچ بالا بروی و به انبوه زبالههایی برسی که دهها کارگر افغانستانی در میان بوهای زننده و وحشتناک زبالهها کار و زندگی میکنند. سه چهارتایشان پلاستیکهای بزرگ را خالی میکنند و بسته به نوع زبالهها آنها را به گوشههای مختلف منتقل میکنند. چند نفر دیگر کفشها و پارچهها را جدا میکنند و تعداد کسانی که پلاستیکها را سوا میکنند از همه بیشتر است. دوتایشان گوشهای در میان زبالهها چهارزانو نشسته و ظرفهای سس جدا شده را یکی یکی خالی میکنند، جایی که بوی شیمیایی زبالهها از همه بخشها زنندهتر و آزارنده تر است. یکی از این دو که میگوید نامش اسد است، تنها بیست روز پیش به ایران آمده و حتی نمیداند چقدر حقوق قرار است دریافت کند. از زیر پایشان حجم بدبو و رنگین سسها به خط سیاه شیرابهها میپیوندد و کمتر از صدمتر پایینتر زمینهای سرسبز برنج را سیراب میکند و سرانجام در خروش آب زلال رودخانه گم میشود.http://www.mehrnews.com/news/4044362/ 12 مرداد 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: «دبل دینامیت» تشریف دارند، و بنده الان یک اژدهای آتشین هستم.بالاخره یک ساندویچی پیدا کردم که تندی غذاش کفایت کنه، دمشون هم گرم و چه بسا داغ!تصویر فلفلها گویاست دیگه، نیست؟! 11 مرداد 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: بنشین رفیق، دمی بیاسا، و لبخند بزن، خیره در باد… Sit down dude, get some rest, and smile, staring at the wind… 31 تیر 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: دوره آموزشی داستان نویسی برگزار میشود.آغاز دوره: یکشنبه ۱ امردادماه ۱۳۹۶هماهنگی و نام نویسی: ۰۹۳۷۲۳۲۰۷۶۵http://www.kanoon-khorshid.org/~kanoon/1396/04/22/2052/@khorshidraga 24 تیر 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: نه ابرها کنار میرفتند، نه صدایی از گلهی گوسفندان در هم خزیده بلند میشد. چوپان اما میخندید، به یاد خاطرهای، تنها تنها…The clouds were not going to leave, and there was no sound coming out from the interwined sheep herd, but the Sheppard laughed, remembering a memory, alone… 18 تیر 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: این اتاق را به یاد داشته باشید تا چند ماه دیگر شگفت زده تان کنم!Remember this room to be surprised in a few months. 17 تیر 1396 ۰ متن کامل »