خانه > آرشیو نویسنده: مسعود بُربُر (برگه 102)

آرشیو نویسنده: مسعود بُربُر

رییس جمهور بی تشریفات

کامل نقل می کنم از بازتاب جزییات هیات همراه رییس جمهور احمدی نژاد مخالف تشریفات را. مظفری، مدیرکل تشریفات؛ عبدالرحیمی، معاون تشریفات؛ مشاور تشریفات، رئیس تشریفات، فرمانده حفاظت و ۲۵ تن از نیروهای حفاظت ریاست جمهوری، به آمریکا مسافرت کرده‌اند. همچنین یک گروه ۲۵ نفره پروازی شامل ۶ خلبان، ۹ مهماندار، سه نفر فنی و سه نفر کترینگ، در این ...

متن کامل »

وانویسی خبری دو رویداد همزمان

یک ـ افغانستان: یادبود یازده سپتامبر کابل، افغانستان، یازدهم سپتامبر- سربازان زن و مرد ارتش آمریکا در افغانستان طی مراسم کوچکی در سکوتی غم انگیز به یادبود حمله های تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ایستادند در کمپ اگرز، دفتر فرماندهی امریکا در پایتخت افغانستان، بیش از صد سرباز از شاخه های گوناگون نیروهای نظامی مجذوب سخنان سردار جان برنان ایستادند که ...

متن کامل »

Happy Birthday!

صد حیف م است اگر یادداشت تبریک تولدم را که لادن در کامنت ها برای م نوشته این جا نیاورم و همین به نشان تشکر باشد که زبان دیگری بر آن نمی دانم: کافه نادری، کرج، ترافیک، انتظار، تولد، قهوه، کتاب، حیاط، فضا، دود و دوستان همیشگی، مهمانها و تو تو تو که چه مهمانی از تو عزیزتردر ضیافت ِ ...

متن کامل »

برج پیچان

آشنایان سازه و معماری شاید شنیده ترین نام برای شان نام کالاتراوا باشد با طرح هایی که به گفته خود وی از طبیعت الهام می گیرد خود ببینید و بخوانید آخرین شاهکار سازه و معماری را در پایان بهترین مرجع برای عکس ها و اطلاعات بیشتر وبسایت رسمی برج است. نگاهی بیاندازید و به ویژه پیشنهاد می کنم مصاحبه کالاتراوا ...

متن کامل »

Another Requiem

توضیح: با هک شدن بلاگ اسکای مدتی هست که پسورد بلاگ رسمی ام را ندارم بنابراین کلاً آن را منتقل می کنم به سایت رسمی ام وبلاگ جدید را اینجا بخوانید اما مطلب تازه بدون ویرایش پسرک نشسته تکیه داده به دیوار و با خرده سنگ های روی آسفالت بازی می کند. بر می دارد سنگ ها را کنار هم ...

متن کامل »

سایه نیمروز

پسرک نشسته تکیه داده به دیوار و با خرده سنگ های روی آسفالت بازی می کند. بر می دارد سنگ ها را و کنار هم جمع می کند. ریزتر ها را بیشتر نگاه می کند. هر از گاه خودش را بالا می کشد و صدای جابه جا شدن خودش را گوش می کند. آرام آرام کمرش سر می خورد پایین ...

متن کامل »

کافه نادری، شاید امسال روز تولدم

 زیاد هست که باید بنویسم و ننوشته م. تابستان م شروع شده و من تابستانی شده م، وجودی. زیاد هست که کافه نادری دیگر نیامده م، با گارسون های بامزه ش. پیرمردهای لبخند به لب، شیطان، بامزه و خنده دار. انقدر زیاد هست که ننوشته م که شاید ننویسم و حتمن هم که نمی نویسم همه را. سمفونی ی مردگان ...

متن کامل »

سکوت سم ضربه ها

آرام تر حیوان. نمی گذاری لمس کنم لحظه لحظه ی کوبش سم هات را بر کویر و آن چه هست و سقوط خورشید را پشت خار ها. خیابان ها را که بی خیال شدم برای این نبود که باز هی زمان لیز بخورد و برود. آرام. یاد او می پرد یکوقت اگر حواس م به…

متن کامل »
رفتن به بالا