خانه > آرشیو نویسنده: مسعود بُربُر (برگه 106)

آرشیو نویسنده: مسعود بُربُر

دنیا در عصر نشانه

زمانی هست که ننوشته ام و از عالم وبلاگ نویسی دورم. دی روز با محمد توکل ۱۲ به در را که جاده چالوس رفتیم برگشتنه گفتیم سری بزنیم به سینما ساویز (گوهردشت کرج) و فیلم « دنیا» را اکران می کرد. فیلمی که از لحاظ ساختاری نتیجه ی عینی ی ساختار اجتماعی ی مملکت مان است و همین ویژگی ش ...

متن کامل »

اجازه دهید

به روی چشم. اجازه بدهید نامه ها و پیغام هاتان را بخوانم ، دوباره می نویسم.

متن کامل »

زخم عاشقی

نمی دانم کجا بود که در داستانی از نویسنده ای خواندم جوانی ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را دارد و به راستی قلبی سالم وزیبا داشت آن چنان که کس نطق بر نیاورد. پیرمردی از آن میان با قلبی زخمی و شیارهای عمیق و تکه هایی نا به جا در آن ، در آمد که قلب من زیبا ...

متن کامل »

ولنتاین عشق و انتخابات

این یادداشت پیش از انتخابات مجلس هفتم در روزنامه بامداد منتشر شد که در آن وضعیت انتخابات با تبیین شرایط روز ولنتاین به کنایه بیان شده است.

متن کامل »

آواز پر فرشتگان

مدت هاست دل م برای صدای بال های فرشته ها تنگ شده است. صدات نازنین من است. مدت هاست تو رفته ای. نمی دانم. شاید خواب دیده ام. این همه برف. این همه درخت های لخت… مرا ببوس…

متن کامل »

چارلی

یک چیزی شبیه درد لای شقیقه هام لَه لَه می زند. نگاه م گیج، سُر می خورد به اطراف: انبر، قند، cd های ولو، هیتر، و دو اسپیکر که دو روزی هست یک cd را هی و هی زمزمه می کنند متوالی. مورچه ها کف اتاق دل می جوند. بوی جنازه توی اتاق وول می خورد. عکس های کج و ...

متن کامل »

آرپاستنال دلاویز

هِی هِی هِی هِِی .آرپاستنال دلاویز .اُسیدی ما رو؟ اِ پلتو سوریاماناسب. هلا تمام همه عاشقانِ خواب ذر مَهبَنگ، نوریده در سَما. هِلاو هِلاو هلاو… اَه: پلانت هوف!

متن کامل »

مرگ مؤلف

مطلب جالبی دیدم در وبلاگ هاجر که کپی می کنم بخوانید: سه شنبه ۸ بهمن ماه ۸۱ آیا “آنتوان دو سن تگزوپه ری” آمرزیده خواهد شد؟ آیا “ولفگانگ آمادئوس موتزارت” آمرزیده خواهد شد؟ آیا “کِرت کوبین” آمرزیده خواهد شد؟ آیا “یوهان ولفگانگ فون گوته” آمرزیده خواهد شد؟ آیا “دانته آلیگیری” آمرزیده خواهد شد؟ آیا… این کافرانِ کُه-آیین؟! مساله: هنر چه ...

متن کامل »

آجر

خیال های پوسیده. صندلی های خیس. خورشید های گور به گور شده ی مفلوک. تا همین الآن خواب ندیده ای؟ دِ ، بیا. صدای خاک می دهد. هستی؟ پات را از توی تناول رد کن، شکم ت پاره می شود. آجر!

متن کامل »

دوست دارید سرمستی های بی بنیان شدن تان را اگر

از حنیف خوب شعری خواندم که همچنان در تکاپوست، و می خواهم که همیشه باشد. برای حنیف خوب است، بخوانید: هست ، نیست… اما عباس خوب م که مدت ها بود نخوانده بودم ش هم امروز حرف ها داشت برای آن چه مقتضای اوست و مقتضای بسیاری از ما . مثل همیشه اگزیستانسیالیسم در ذات کلمه هاش در وجودش است ...

متن کامل »
رفتن به بالا