خانه > ۱۳۹۵ > مهر (برگه 2)

آرشیو ماهانه: مهر ۱۳۹۵

نگاره: پیچ و خم‌ها، کوره‌راه‌ها، سربالایی‌ها و شیب‌ها می‌توانند زندگی را دشوار و هراس‌انگیز کنند اگر گنجینه‌ای برای حفاظت و دلگرمی نداشته باشی. #خواهر چنین چیزی است. همراهی که عمری را دل به دلش داده باشی، نگرانش شده باشی و گرمای وجودش قدم‌هایت را استوارتر کرده باشد. من آن اندازه خوشبخت بوده‌ام که در چنین روزی صاحب دو خواهر، دو گنجینه از این دست، شده‌ام. دو دوست‌داشتنیِ بی‌حد که هر روز دلم برایشان بتپد و به دیدن پیامی از ایشان لبخندی بر لبم بنشیند. خوشا من که آن قدر دوستشان دارم که حتی برای صدا کردن نامشان دلتنگ می‌شوم. تولدشان مبارکم باشد که زندگی ام را گرم و روشن کرده‌اند…

نگاره:  پیچ و خم‌ها، کوره‌راه‌ها، سربالایی‌ها و شیب‌ها می‌توانند زندگی را دشوار و هراس‌انگیز کنند اگر گنجینه‌ای برای حفاظت و دلگرمی نداشته باشی. #خواهر چنین چیزی است. همراهی که عمری را دل به دلش داده باشی، نگرانش شده باشی و گرمای وجودش قدم‌هایت را استوارتر کرده باشد. من آن اندازه خوشبخت بوده‌ام که در چنین روزی صاحب دو خواهر، دو گنجینه از این دست، شده‌ام. دو دوست‌داشتنیِ بی‌حد که هر روز دلم برایشان بتپد و به دیدن پیامی از ایشان لبخندی بر لبم بنشیند. خوشا من که آن قدر دوستشان دارم که حتی برای صدا کردن نامشان دلتنگ می‌شوم. تولدشان مبارکم باشد که زندگی ام را گرم و روشن کرده‌اند…

متن کامل »

نگاره: قتلگاه شبانه پرندگان و حیوانات/ لکه سیاه اسید بر تن کویر گرمسارخبرگزاری مهر، گروه جامعه- مسعود بُربُر: لکه سیاه اسید، بر تن کویر گرمسار، آن‌قدر بزرگ هست که در عکس‌های هوایی و نقشه‌های ماهواره‌ای هم دیده شود. شب‌های مهتابی، پرندگانی که تشنه از کیلومترها بی‌آبی در کویر، برق مهتاب را در آب می‌بینند، با رویای آسایش و آب پایین می‌آیند تا با دیگر حیوانات تشنه کویر هم‌سفره شوند اما نخستین جرعه عطششان، به سوزشی ابدی بدل می‌شود. بویی ناخوشایند تمام بیابان را فراگرفته است و ساکنان منطقه نگران آب‌های زیرزمینی هستند… http://www.mehrnews.com/news/3791882/

نگاره:  قتلگاه شبانه پرندگان و حیوانات/ لکه سیاه اسید بر تن کویر گرمسارخبرگزاری مهر، گروه جامعه- مسعود بُربُر: لکه سیاه اسید، بر تن کویر گرمسار، آن‌قدر بزرگ هست که در عکس‌های هوایی و نقشه‌های ماهواره‌ای هم دیده شود. شب‌های مهتابی، پرندگانی که تشنه از کیلومترها بی‌آبی در کویر، برق مهتاب را در آب می‌بینند، با رویای آسایش و آب پایین می‌آیند تا با دیگر حیوانات تشنه کویر هم‌سفره شوند اما نخستین جرعه عطششان، به سوزشی ابدی بدل می‌شود. بویی ناخوشایند تمام بیابان را فراگرفته است و ساکنان منطقه نگران آب‌های زیرزمینی هستند… http://www.mehrnews.com/news/3791882/

متن کامل »

نگاره: پسرک نشسته، تکیه داده به دیوار و با خرده سنگ‌های روی آسفالت بازی می‌کند. سنگ ها را بر می‌دارد و کنار هم جمع می‌کند. ریزترها را بیشتر نگاه می‌کند. هر از گاه خودش را بالا می‌کشد و صدای جابه‌جا شدن خودش را گوش می‌کند. آرام آرام کمرش سُر می‌خورد پایین روی دیوار و دوباره نشیمنگاه‌ش را عقب می‌دهد و کمرش را بالا. تا صدای اتومبیلی را که از دور هُفّه می‌کشد می شنود، نگاه‌ش به سایه‌ی تیر چراغ برق می‌افتد که از وسط خیابان رد شده آن طرف. اتومبیل حالا نزدیک شده و تا لحظه‌ای دیگر سعی خواهد کرد از روی سایه رد شود اما موفق نخواهد شد. پسرک بارها این صحنه را نگاه کرده و در ذهن‌ش مرور می‌کند اما هربار اتومبیل به زیر سایه می‌خزد. به محض این که ماشین به سایه‌ی تیر می‌رسد، سایه روی اتومبیل می‌افتد و اتومبیل آن قدر سریع رد می‌شود که سایه دوباره می‌افتد پایین، روی زمین، جای همیشه.حالا اتومبیل می‌رسد و صدای بلند ترمز می‌آید. سایه همان آخرهای ماشین بالا می‌ماند و نمی‌افتد پایین. درها با صدای بُرنده‌ای باز می‌شوند و دو نفر همزمان از درهای عقبی دو طرف پیاده می‌شوند. راننده در اتومبیل می‌ماند، وسط خیابان، زیر سایه‌ی تیر برق، و دخترک از پیچ سر خیابان، آن سوی میدانگاه، صحنه را از دور نگاه می‌کند.

نگاره:  پسرک نشسته، تکیه داده به دیوار و با خرده سنگ‌های روی آسفالت بازی می‌کند. سنگ ها را بر می‌دارد و کنار هم جمع می‌کند. ریزترها را بیشتر نگاه می‌کند. هر از گاه خودش را بالا می‌کشد و صدای جابه‌جا شدن خودش را گوش می‌کند. آرام آرام کمرش سُر می‌خورد پایین روی دیوار و دوباره نشیمنگاه‌ش را عقب می‌دهد و کمرش را بالا. تا صدای اتومبیلی را که از دور هُفّه می‌کشد می شنود، نگاه‌ش به سایه‌ی تیر چراغ برق می‌افتد که از وسط خیابان رد شده آن طرف. اتومبیل حالا نزدیک شده و تا لحظه‌ای دیگر سعی خواهد کرد از روی سایه رد شود اما موفق نخواهد شد. پسرک بارها این صحنه را نگاه کرده و در ذهن‌ش مرور می‌کند اما هربار اتومبیل به زیر سایه می‌خزد. به محض این که ماشین به سایه‌ی تیر می‌رسد، سایه روی اتومبیل می‌افتد و اتومبیل آن قدر سریع رد می‌شود که سایه دوباره می‌افتد پایین، روی زمین، جای همیشه.حالا اتومبیل می‌رسد و صدای بلند ترمز می‌آید. سایه همان آخرهای ماشین بالا می‌ماند و نمی‌افتد پایین. درها با صدای بُرنده‌ای باز می‌شوند و دو نفر همزمان از درهای عقبی دو طرف پیاده می‌شوند. راننده در اتومبیل می‌ماند، وسط خیابان، زیر سایه‌ی تیر برق، و دخترک از پیچ سر خیابان، آن سوی میدانگاه، صحنه را از دور نگاه می‌کند.

متن کامل »
رفتن به بالا