گاهی یک پرسش ساده که احتمالا میشد با سادهترین پاسخ از ذهنمان پاک شود ما را به قصهپردازی و توطئهبافیهای شگفتانگیز و خیالبافانهای میکشاند. راوی داستان اومبرتو اکو در آخرین اثرش «شمارهی صفر»، روزنامهنگار جوانی است که صبح متوجه شده آب خانه قطع است و به یاری همسایه میفهمد فلکه اصلی آب بسته بوده است. در حالی که شب گذشته همراه قرص خوابش لیوانی آب خورده پس دیشب آب باز بوده و او فلکه را نبسته است، پس چه کسی از نیمهشب دیشب تا صبح امروز وارد خانهی او شده و فلکهی آب را بسته و چرا؟
داستان از همین پرسش ساده آغاز میشود و ما را به کلاف پیچیده و وحشتناکی از توطئههای بزرگ جهانی در طول تاریخ میکشاند که بسیاری از حقایق کاملا بدیهی و پیشتر پذیرفتهی تاریخ قرن بیستم را نیز به چالش میکشد.
بازیگوشی همیشگی اکو در این اثر هم هست، نظریهپردازیهای (اغلب اما نه همیشه) جذاب او هم هست، اما به گمانم دیگر از آن قدرت داستانی همیشگی او خبری نیست. اکو در بسیاری از رمانهایش به این باور که هر متن/رویداد/روایتی را میتوان به بیشمار حالت مختلف تاویل کرد تاکید داشته اما برای این نظریهپردازی همواره داستانی قدرتمند با جهانهای داستانی متنوع شگفتانگیز آفریده و از خلال این داستان جذاب و خیالانگیز بوده که خواننده میتوانسته باورهای اکو را لایهبرداری کند.
اما در شمارهی صفر به نظر میرسد اکو برخلاف نظر همیشگیاش که «هیچ معنایی را نمیتوان معنای واقعی یک متن دانست»، یک روایت را به اصرار و مکررا به مخاطب تحمیل میکند، و بدتر از این، داستان تنها زائدهای است دستوپا شده برای آن که اکو نظریاتش را به عنوان یک متفکر حالا پسامدرن (چه حیف) به مخاطب حقنه کند و در روایتی یکسویه و گاه حتی ایدئولوژیک او را به بازی بگیرد: «… پدرم من را عادت داده است که هیچ گاه خبرها را حقیقت مطلق ندانم. روزنامهها دروغ میگویند، تاریخنگاران دروغ میگویند، امروز هم تلویزیون دروغ میگوید… دیگر به هیچ چیز اعتماد ندارم. آیا آمریکاییها واقعاً به ماه رفتهاند؟ آیا جنگ خلیج فارس واقعاً اتفاق افتاده است یا تنها بخشی از بایگانیهای قدیمی را نشانمان دادهاند؟ ما در میان دروغ زندگی میکنیم و اگر بدانی که به تو دروغ میگویند، مجبوری در شک و تردید بهسر ببری. من مشکوکم، همیشه مشکوکم…»
یادمان نرود که در داستان اساساً مسالهی صدق و کذب موضوعیت ندارد و روایت داستانی از این سنجه بیرون است. بنابراین میشد نهایتا این نظرات یک شخصیت داستانی باشد اما اکو نه تنها بر درستی این روایت در پایان کار تاکید دارد که حتی در گفتگو با خبرنگار مجلۀ نوول ابسرواتور، نظر خود را نیز چنین میگوید: «در حقیقت ما در معرض خطر کثرت اطلاعات قرار گرفتهایم. … این فجیع است. افراط در اطلاعات معادل پارازیت است. در کشورهای ما، قدرتهای سیاسی این را خوب فهمیدهاند. دیگر نه با حراست و حذف اطلاعات، بلکه با افراط در آن است که سانسور میکنند: امروزه برای خراب کردن یک خبر، کافی است خبر دیگری به دنبال آن بفرستند. آنچه در طول جنگ خلیج فارس رخ داد مثال بسیار خوبی است…»
واقعیت آن است که به عنوان یک دوستدار آثار اومبرتو اکو (از نام گل سرخ گرفته تا بائودولینو) این اثر جذابیت درخوری برایم نداشت (اگر نگویم ناامیدم کرد). با این همه با در نظر داشتن این که «شمارهی صفر» رمانی بسیار کوتاه است، قطعا خواندنش میتواند جذابیتها و ساعات خوشی را برای خواننده فراهم کند، اگر نام نویسنده و پیشینه سترگ داستاننویسیاش را در نظر نگیریم.
پ.ن. ترجمهی رضا علیزاده در مقایسه با ترجمهی نارسای مجتبی پردل و علی باش (از زبان اصلی یعنی ایتالیایی) علیرغم آن که از زبان واسط انجام شده اما بسیار روانتر و رساتر است.
برچسب زده شده با:اومبرتو اکو رضا علیزاده شماره صفر نشر روزنه