خانه > نوشتار > انديشه > ادبیات در مخاطره – تزوتان تودوروف
ادبیات در مخاطره – تزوتان تودوروف
ادبیات در مخاطره تزوتان تودوروف مسعود بربر

ادبیات در مخاطره – تزوتان تودوروف

تزوتان تودوروف، فیلسوف و روایت‌پژوه، شاگرد مستقیم رولان بارت و ژرار ژنت، نظریه‌پردازان ساختارگرا، و صاحب آثار مهمی چون بوطیقای ساختارگرا و درآمدی بر ادبیات شگرف بوده است.
او در پیش‌گفتار بسیار جذاب کتاب «ادبیات در مخاطره»، از زیستنش در بلغارستان کمونیست می‌گوید و نفرت همگان از نظام حاکم و تلاش در فاصله‌گرفتن از ایدئولوژی آن؛ و تصریح می‌کند که خودش نیز در تلاش برای نوشتن و پژوهش در زمینه‌ای که کمترین اصطکاک و بیشترین تنافر را با ایدئولوژی حاکم داشته باشد، به نظریه ادبی ساختارگرا روی آورد و با رفتن به فرانسه شاگرد مستقیم بارت و ژرار ژنت شد.
‌تودوروف پس از نقل کوتاهی از تجربه‌ مستقیمش از این دو استاد تاثیرگذار، در فصل «ادبیات فروکاسته به ابسورد»، به نقد آموزش امروزین ادبیات می‌پردازد که عملا نه به ادبیات، که به روش‌ها و ابزارهای مطالعات ادبی اختصاص دارد. او طی چند فصل بعدی سیر مطالعات ادبی از نگاه کلاسیک تا هنر مدرن، عصر روشنگری، رمانتیسم و سرانجام رویکرد آوانگارد را به اختصار بررسی می‌کند و نمایی کلی از آن چه در سده‌های اخیر بر شیوه‌ی نگریستن به هنر رفته ترسیم می‌کند.
هنرمند، زمانی که کارفرمایش یا کلیسا بود یا دربار، ابتدا باید پیام و معنا و محتوایی درخور می‌داشت و سپس چه خوب که بتواند اثری زیبا نیز بیافریند. اما با حذف این دو کارفرما، آرام‌آرام زیبایی اولویت اول در هنر را یافت و اگر معنایی هم در کار بود چه بِه! تا آن که گسست قاطع ادبیات (همچون هنر) با معنا و جهان بیرون در آغاز سده‌ی بیستم رخ داد و اساسا اثر هنری، آن‌گاه هنر بود که از معنا و کارکردش به تمامی منتزع شده باشد. نگاهی که به گفته‌ی تودوروف، آن‌اندازه در میان نخبگان تاثیرگذار حوزه‌ی هنر و اقتصاد آن در فرانسه مسلط است که گویی رابطه‌ی ظاهری ادبیات با جهان تله‌ای بیش نیست و حتی زمانی که اثری غیرانتزاعی در نمایشگاهی ارائه می‌شود لازم می‌بینند در بروشورها هشدار دهند که قصد ما تنها نمایش خود نقاشی است و کاری به سوژه-بهانه‌های اثر نداریم و آنچه جز این آفریده شود به طرز تحمل‌ناپذیری نازل، ابلهانه یا عامه‌پسند است.
با این حال تودوروف، سرانجام در فصل «ادبیات به چه کار می‌آید؟»، می‌گوید که ادبیات به ما این بخت را می‌دهد که از دریچه‌ی ذهن دیگری به جهان بنگریم [و زیست‌جهانی یکسره دیگر را از سر بگذرانیم]. بدین‌سان ادبیات، ساحت اندیشه و حتی تجربه‌ی زیسته‌ی بشری را می‌گسترد. [به این اضافه کنید جهان‌های خیالی و ناممکنی را که اساسا نه ما و نه هیچ انسان زنده‌ی دیگری نمی‌تواند تجربه کند، اما در دنیای داستان دست‌یافتنی می‌شود، و ببینید ادبیات چه اندازه در گسترش خیال، اندیشه و زیست‌جهان بشر نقش دارد.] تودوروف در پایان، این بختِ دیدن از دریچه‌ی ذهن دیگری و تجربه‌ی زیست‌جهان دیگران، فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی‌شان و آموزه‌ها و تحولاتی که از سر گذرانده‌اند را همچون گفتگویی پایان‌ناپذیر میان آدمیان می‌داند که به واسطه‌ی خواندن و هر چه بیشتر خواندن آثار ادبی ممکن می‌شود.
اگر چنین غایتی برای ادبیات، یعنی گستردن ساحت خیال، اندیشه و زیست‌جهان بشر [و در نتیجه آزادی او]، در نظر بگیریم و نه صرفا تکثیر مکرر استادان نظریه ادبی، آنچه امروزه به عنوان آموزش ادبیات می‌شناسیم، نیاز به تحولات بنیادین دارد.

پاسخ بدهید

ایمیلتان منتشر نمیشود

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

رفتن به بالا