مسعود بُربُر، روزنامه ابتکار- از پلههای مهتابی بیایی پایین، از کنار حوض سنگی حیاط بگذری، از زیر سایه هشتی عبور کنی و برای بیرون رفتن از در خانه، زیر طاق بالای در، سر خم کنی و پشت سرت در چوبی را چفت کنی و پا در پیچ و خمهای کاهگلی کوچه بگذاری. در خنکای سایهی ساباطها نفس تازه کنی و گاه گاه خیره بمانی به نورخط اریبی که غبار کهنه کوچه را رج میزند و میافتد پای دوچرخهای که زنگ فلزیش سالهاست به صدا در نیامده و زنجیر و پرههاش زنگ زده باشد. دوربینت را در بیاوری و عکسی به یادگار بگیری و هربار که عکس را میبینی خیال کنی از پشت این دیوارها صدای تاری هم حتماً میآمده و تو نشنیدهای. موزاییکهای سنگی حیاطها را لابد آبپاشی کرده بودهاند و بوی خاک نمخورده همه جا را حتماً گرفته بوده و تو حسش نکردهای. پشت این دیوارها کودکان بازیگوش حتماً به دور از چشم بزرگترها که سخت مشغول قیلوله نیمروزی بودهاند در تو به تو های زیرزمین و سرداب، بازی و هیاهو راه انداخته بودهاند و تو خبر نشدهای. نه. سالهاست ساکنان این خانهها صدای تاری نمیشنوند و بر تاقچههایشان جای شاهنامه گرد و غبار نشسته است. سالهاست در تو به توی زیرزمینها به جای هیاهوی بازی کودکان دود افیون و صدای جزهی زغال پیچیده است. ساکنان خانههای کوچههای پیچ در پیچ کاهگلی، زلزلهای،مباد، اگر بر سرشان آوار شود، میمیرند. سالهاست که بافت تاریخی شهرها، بافت فرسوده نام گرفته است.
واقعیت آن است که فضایی مسکونی که برای گردشگران و ساکنان دیگر نقاط شهر بافت تاریخی نام گرفته و میراث فرهنگی است برای ساکنانش بافت فرسوده به شمار میرود. محلههای بافت تاریخی شهر از نظر سطح خدمات، کیفیت زندگی، وضعیت رونق اقتصادی، شرایط بهداشتی و محیط زیستی و دوام پایداری کالبدی بسیار پایینتر از استانداردهای جهان امروزند.
ناپایداری کالبدی یا سازهای، مهمترین چالش بالقوه این بافت مسکونی است که در شرایط بروز نه چندان نامحتمل بلایای طبیعی بزرگترین تهدید جان ساکنان آن خواهد بود. نفوذناپذیری و نارسایی در دسترسیها و شبکههای ارتباطات مشکل جدی دیگر در بافتهای تاریخی یا فرسوده است. عرض کم معابر، طولانی بودن امکان دسترسی به خدمات و وسایل نقلیه اضطراری از قبیل ماشینهای آتشنشانی و آمبولانس بر ناکارآمدی و نابسامانی این مناطق افزوده است و ساکنان را با مخاطرات جدی روبه رو خواهد کرد.
افزایش روزافزون جمعیت و قیمت پایین سکونت در این بافت نیز منجر به حاشیهنشینی و تراکم بسیار بالای جمعیت در بافت فرسوده شده که مشکلات آن را دوچندان کرده است. نبود امکاناتی همچون پارک، زمین بازی، کتابخانه، درمانگاه و پاتقهای فرهنگی متناسب با این جمعیت نیز تعاملات اجتماعی و سطح کیفی زندگی در این بافت را به شدت کاهش داده و در کنار آلودگیهای صوتی و دیداری و نبود فضای سبز، نارضایتی پنهان و آسیبزایی را در ساکنان انباشته کرده است.
بیشتر ساکنان بافتهای فرسوده از سطح درآمدی بسیار پایین برخوردارند و گروههای بزرگی از این ساکنان نیز صرفا به دلیل پایین بودن قیمت اجاره بها در این مناطق زندگی میکنند و این عوامل موجب پایین آمدن سطح مشارکت در نوسازی بافت شده و مانع جدی برای نوسازی و نگهداری از بافت به شمار میرود.
همه این مسائل در کنار هم منجر به آن شده است که تنها راه پیش روی مالکان، تخریب خانههای تاریخی و تبدیل آن به فضاهای تجاری سودآور باشد و یا به حال خود رها کردن بنا که
دیر یا زود منجر به ویرانی بنا خواهد شد و فضای مناسبی را برای تجمع معتادان و اشرار فراهم خواهد کرد. و در چنین شرایطی است که بافت تاریخی به سرانجام غمانگیز خود نزدیک خواهد شد و روزی، یا شبی و نیمه شبی، خشتهای چندصد ساله، مقرنسهای رنگی، کاشیهای لعابدار و آینهکاریهای افسونگر، لگدکوب لودرها و بولدوزرهای شهرداری خواهد شد. به راستی آیا پیش روی شهرداریها، شورای شهر، مالکان، مردم و فعالان میراث فرهنگی راهی جز این باقی نیست؟
بارها پیش از این گفته شده که بافت تاریخی با توجه به مولفههای هویتی ویژهای که در خود دارد فضایی بسیار مناسب برای توسعه صنعت گردشگری است و هرگونه فعالیت اصولی برای جذب گردشگران داخلی و خارجی در آن با موفقیت روبهرو خواهد بود. اما واقعیت آن است که در بخش عمده این بافت تاریخی امنیت اجتماعی کافی برای این رخداد فراهم نیست و در چنین شرایطی هیچ کارآفرینی افق روشنی برای سرمایهگذاری در بافت تاریخی نخواهد دید مگر آنکه در اقدامی انقلابی و جهادی با همت نهادی ملی و با پشتیبانی مالی بسیار سنگین، امکان بازسازی بنیادی سراسر این بافت تاریخی و احیای یکپارچه آن فراهم شود که این نیز رخدادی تخیلی و دور از دسترس به نظر میرسد.
با این حال تجربیاتی در عرصه سیاستگذاریهای کلان اقتصادی نشان میدهد که راه حل دم دستتر و باورپذیری نیز در این بافتها وجود دارد. رونق پاتقهای فرهنگی نوپا در بناهای تاریخی در بسیاری از نقاط شهر نشان داده است که معماری محلهای و فضاهای جامعهمحور هنوز در میان مردم محبوب و پذیرفته و مورد استقبال است. تجربههایی همچون گورستانهای تاریخی متروکه و یا باغها و خانههای تاریخی رهاشدهای که اکنون به پاتقهای فرهنگی پررونق شهر بدل شدهاند نشانگر آن است که به ویژه در این بافتها که به شدت نیاز به ترغیب ساکنان به مشارکت اجتماعی محسوس است تا چه اندازه جای پاتقهای فرهنگی خالی است. بافت فرسوده که هیچ، حتی در بهترین نقاط پربازدید منطقه ۱۲ تهران یک پاتق فرهنگی درخور دیده نمیشود با آنکه دهها فضای مناسب همچون خانهباغ اتحادیه در همین منطقه رو به ویرانی است. اگر یک بوستان و پاتق فرهنگی در نزدیکی بازار،کوچه برلن، کوچه مروی و یا کاخ گلستان برای استراحت چند دقیقهای مردم فراهم باشد، به راستی مردمی که ساعتها در بازار یا مناطق یادشده راه رفتهاند و حتی نیمکتی برای استراحت نیافتهاند تا چه اندازه از فضاهایی این چنین استقبال خواهند کرد؟ و بار دیگر باید یادآوری کرد که رونق این پاتقهای فرهنگی در همه تجربههای پیشین منجر به افزایش چشمگیر امنیت اجتماعی و حذف خود به خود و بیدردسر بزهکاران از سطح منطقه شده است. پارکی که دهها گردشگر، خانواده و یا حتی رهگذر در آن حضور ثابت داشته باشند تحت هیچ شرایطی فضای مناسبی را در اختیار بزهکاران و معتادان و اشرار نخواهد گذاشت. همین پاتقهای فرهنگی همچون نقاط همافزای شهری آٰرام آرام به توسعه فرهنگ بهبودیافته کمک میکند و شرایط عمومی زندگی در بافت فرسوده را نیز دچار دگرگونی خواهد کرد.
نکته پایانی دیگر آنکه اگر صدها خانه تاریخی شهر تهران امروزه میراث ارزشمند فرهنگی به شمار میروند تنها به دلیل قدمت چهارصدساله و دویست سالهشان نیست، که چه بسا تعداد قابل ملاحظهای از آنها در همین صد سال اخیر بنا شدهاند. موضوع اصلی آن است که در همین سرزمین و در همین شهر، بنایی که ساخته میشد تا سالها نام معمار خود را یدک میکشید. به راستی چند ساختمان میشناسید که در زمانه ما ساخته شده باشد و بتوان تصور کرد که دهها سال بعد روزی به عنوان میراث فرهنگی این سرزمین ثبت شود؟ در چند بنای تازهساز تهرانی جلوهای از هنر و معماری شگفتانگیز ایرانی را میتوان دید؟ اگر معماری سنتی زیبا و خیالانگیز ایرانی گنبدها و گوشوارهها و مقرنسها را دارد که نتیجه تفکر حجمی در معماری بود، امروزه معماری مدرن نیز گام در راه سازههای فضاکار گذاشته معماری لخت دو بعدی را رها کرده است. به راستی در نمای کدام یک از واحدهای مسکونی چندصدمیلیونی امروز میتوان نشانی از هنری دید که معماری نامش نهادهاند؟ راست آن نیست که اگر معماری زیبا و خیالانگیز کهن ایرانی اکنون بافت فرسوده نام گرفته است، معماری بیهویت و درهمریخته امروزی ما را روزی نه چندان دور بافت جهنمی باید نامید؟
با سلام و تشکر فراوان بابت مطالب ارزشمند و خواندنی
بسیار استفاده کردم از مطالبتان
خواستم از مطلب بالا در یک مقاله علمی استفاده کنم
اما نتوانستم در روزنامه ابتکار مقاله شما را پیدا کنم که رفرنس بزنم
لذا خواهش میکنم اگه امکان دارد شماره روزنامه و تاریخ چاپ مقاله تان را برایم ایمیل کنید تا به عنوان منبع از مقاله تان بتوانم استفاده کنم.