خورشید: نام نویسی گام دوم کارگاه آفرینش جهان داستانی آغاز شد. آموزگار این دوره مسعود بُربُر است. در این گام زمانبندی، مکانسازی، پیرنگ، توالی خطی، زمانی و علّی اتفاقات در داستان بررسی، و به تمرین گذاشته میشود.برای نام نویسی میتوانید با دفتر خورشید تماس بگیریدگام دوم این دوره شامل چهار نشست دو ساعته با عناوین زیر خواهد بود:جایگاه – بخش نخست: ...
متن کامل »آرشیو دسته ی : داستان
اشتراک در خبرنامهآغاز نامنویسی دوره تازه کارگاه داستان نویسی
خورشید: نام نویسی کارگاه آفرینش جهان داستانی آغاز شد. آموزگار این دوره مسعود بُربُر است. برای نام نویسی میتوانید با دفتر خورشید تماس بگیریدمحتوای کامل دوره را می توانید در این فایل ببینید: dastan.pdfپوستر دوره را میتوانید از اینجا دریافت کنید: dastan.jpgبرای اطلاعات بیشتر و نامنویسی ادامه مطلب را بخوانید
متن کامل »آخرین نامه دیمیتریف
الکساندرای عزیزم، ′۴۴و۸ صبح دیروز آخرین سیگارم هم تمام شد و من در این دو روز و یک شبی که بدون سیگار گذراندهام مفهوم واقعی شکنجه را با تمام وجود حس کردم. در این اطاقک دو در یک متری نمناک دیگر فقط به یاد توست که لحظاتم سپری میشود. کاش در جلسات حزب به جای تو ایوانویچ معاون من میشد ...
متن کامل »Another Requiem
توضیح: با هک شدن بلاگ اسکای مدتی هست که پسورد بلاگ رسمی ام را ندارم بنابراین کلاً آن را منتقل می کنم به سایت رسمی ام وبلاگ جدید را اینجا بخوانید اما مطلب تازه بدون ویرایش پسرک نشسته تکیه داده به دیوار و با خرده سنگ های روی آسفالت بازی می کند. بر می دارد سنگ ها را کنار هم ...
متن کامل »سایه نیمروز
پسرک نشسته تکیه داده به دیوار و با خرده سنگ های روی آسفالت بازی می کند. بر می دارد سنگ ها را و کنار هم جمع می کند. ریزتر ها را بیشتر نگاه می کند. هر از گاه خودش را بالا می کشد و صدای جابه جا شدن خودش را گوش می کند. آرام آرام کمرش سر می خورد پایین ...
متن کامل »کباب ساکت
بنزین روی تن خوشبو نمی شود. نفت که اصلاً. سرخی ی گرد خورشید تازه در زمین فروریخته و دشت خالی، دشت خالی ی خالی، آرام تاریک می شود. تنها درخت وسط دشت، روی تپه ی کوتاه، آخرین شعله هاش را در باد گم می کند و صدای جلز و ولز می دهد. بوی گوشت کباب شده می آید.
متن کامل »زنگ ها
«روی پیانو را گرد گرفته است، و نتها ماههاست که ورق نخوردهاند.» مدتها بود که در خانه حرفی نگفته بود، و رنگ خانه را ندیده بود. پنجره را که خواست باز کند غیژغیژ فلز زنگ زده بلند شد: «عجب برفی میبارد. تمام شب ارتش مارش همیشه پیروزی زد، و در آخر شکست سختی خورد، و باز مارش پیروزی زد. و ...
متن کامل »۱
خانه ام را آرام آرام کامل می کنم. چند روز پیش غروبی نور قرمز که افتاده بود روی واگن های اوراقی و سایه شان روی زمین دراز که شده بود خوشم آمد. این جا روزی یک بار یک قطار از این طرف می رود و یک بار دیگر از آن طرف یک قطار دیگر می آید. این جا هم که ...
متن کامل »آغاز
سلام. در این جا شما در واقع با یک داستان طرفید که خیلی واقعی هم نیست. داستانی که طرح و ایده ی از پیش تعیین شده ای ندارد و ممکن است طبق نظر خود شما پیش برود. (این یعنی « پس دست به کار نظر شوید» هر چند که برای خود من خیلی هم مهم نیست) این که می گویم ...
متن کامل »آنیما
– جلزّ و ولزّ می کرد درخت لیمو که همیشه بوی شهرمان را می داد و اینجا یک عمر کنار دریا نشسته بود. شیره های لزج سیاه از زیر پوست ها بیرون می زد و سُر می خورد وقتی کرم ها خانه های خراب شده شان را می گذاشتند و به برگ های جمع شونده و گنجشک های شکم سوخته ...
متن کامل »
مسعود بُربُر Masoud Borbor