نگاره: یکی گوشهای نشسته بود و با مداد اندازههای #پرسپکتیو را میگرفت، یکی ورق به ورق سندهای روی رفها را میخواند، و یکی هم گوش میکرد: به سکوتی که در اتاقها و دیوارها و #بادگیر و آبگیر و نقش #خانه در آب شناور بود.خانه لاریها و ساختمان #کتابخانه ملی در #یزد#کتابخانهگردیOne was sitting at the corner, scaling the #perspective by the pen, one was reading the documents on the shelves, and one was listening: the #silence flowed over the rooms, the walls, the #windward , the #water and the #reflection of the #house in the water.#Lariha house and the National #Library building in #Yazd#bibliotourism 09 اسفند 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: دشوارترین دو راهی: راهی را نشانش دهی که میدانی بی هیچ رنجی در آرامش خواهد زیست، بی تو؛ یا با وجود رنجها که در پیش خواهید داشت کنار خود نگهش داریThe most difficult #tradeoffTo #show her the way to live without any suffer, and calm, but without you;Or to keep her beside you, despite all the #suffer you know you will face. #child #children #address #colourful #life #choice #face #portrait #instachildren #kids #innocent #silence 04 اسفند 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: #داستانخوانی با حضور #مجتبا_شول_افشارزاده؛ داستان نویس 🗓 زمان: دوشنبه ١۶ بهمن ساعت ۶:۳۰ الی ٨:٣٠ عصر #مجتبا_شول_افشارزاده متولد سال ١٣۶٢ و اهل سیرجان است. داستان نویسی، فیلمنامه نویسی، روزنامه نگاری و پژوهش چهار حوزه ی مورد فعالیت اوست. کتاب "افسانه های مردم سیرجان" را به همراه همسرش #نجمه_نورمندی_پور نوشته است و تا کنون تعدادی از داستانهای کوتاهش برگزیده و یا نامزد نهایی جایزه های ادبی مختلف بوده اند. داستان «باغسنگی» رتبه اول جایزه ملی داستانکوتاه سقلاتون را در سال ۹۵ برای مجتبا به ارمغان آورد.. این هفته داستان "اشموغ" نوشته #مجتبا_شول_افشارزاده را با صدای نویسنده میشنویم. #مسعود_بربر، برگزارکننده این دورهمی، روزنامهنگار، داستاننویس و مدرس داستاننویسی است. مکان: تقاطع خیابان کارگر و بلوار کشاورز، نبش ضلع جنوب غربی، پلاک ٣٠٨، کتاب آمه، #کافه_ایونت حداقل ١٠ هزار تومان بابت استفاده از مکان و هزینه پذیرایی به کافه پرداخت میکنیم. کافه ایونت| @kafehevent 15 بهمن 1396 ۰ متن کامل »
نگاره: لبفروبستنی از جنس خاک، احتیاطی نازک و سخت از جنس پوست دستانش، و خشمی از جنس هامونِ خشکیده در نگاهش موج میزد.Quiet like the dust, cautious like the thin and hard skin of his hands, and angry like the dried up Hamoun, was something waving in his eyes. 13 بهمن 1396 ۰ متن کامل »