خانه > نگاره > نگاره: واضح و روشن، همچون برف، از پیش چشمانمان می‌لغزد.آن نیروی بی‌حد، آن آزادی بی‌قید، آن جغرافیای از همه سو ممکن (چشمانت را ببند، دوباره باز کن، هرجا که بخواهی می‌توانی بایستی، هر طرف که بخواهی بروی، تو بندی و بنده‌ی هیچ سو نیستی، رها در اکنون بی‌کرانه)، آن لبخند سر به زیر، آن هستی ِ آرام، آن شادیِ میان‌ذهنی، که همیشه آنجاست، چشم‌هایمان اگر یارای باز ماندن داشته باشد، در توطئه‌ی قتل اکنون اگر میان گذشته‌ی بی‌پایان و بی‌نهایت آینده له نشده باشد، همیشه آنجاست، واضح و روشن همچون برف: اکنونِ بی‌کرانه، شاد و آزاد، به فراخیِ گیتی…
نگاره:  واضح و روشن، همچون برف، از پیش چشمانمان می‌لغزد.آن نیروی بی‌حد، آن آزادی بی‌قید، آن جغرافیای از همه سو ممکن (چشمانت را ببند، دوباره باز کن، هرجا که بخواهی می‌توانی بایستی، هر طرف که بخواهی بروی، تو بندی و بنده‌ی هیچ سو نیستی، رها در اکنون بی‌کرانه)، آن لبخند سر به زیر، آن هستی ِ آرام، آن شادیِ میان‌ذهنی، که همیشه آنجاست، چشم‌هایمان اگر یارای باز ماندن داشته باشد، در توطئه‌ی قتل اکنون اگر میان گذشته‌ی بی‌پایان و بی‌نهایت آینده له نشده باشد، همیشه آنجاست، واضح و روشن همچون برف: اکنونِ بی‌کرانه، شاد و آزاد، به فراخیِ گیتی…

نگاره: واضح و روشن، همچون برف، از پیش چشمانمان می‌لغزد.آن نیروی بی‌حد، آن آزادی بی‌قید، آن جغرافیای از همه سو ممکن (چشمانت را ببند، دوباره باز کن، هرجا که بخواهی می‌توانی بایستی، هر طرف که بخواهی بروی، تو بندی و بنده‌ی هیچ سو نیستی، رها در اکنون بی‌کرانه)، آن لبخند سر به زیر، آن هستی ِ آرام، آن شادیِ میان‌ذهنی، که همیشه آنجاست، چشم‌هایمان اگر یارای باز ماندن داشته باشد، در توطئه‌ی قتل اکنون اگر میان گذشته‌ی بی‌پایان و بی‌نهایت آینده له نشده باشد، همیشه آنجاست، واضح و روشن همچون برف: اکنونِ بی‌کرانه، شاد و آزاد، به فراخیِ گیتی…

پاسخ بدهید

ایمیلتان منتشر نمیشود

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

رفتن به بالا