خانه > نگاره > نگاره: سرش را بالا گرفته بود و از میان شاخه‌ها و برگ‌ها به آسمان ابریِ بارور نگاه می‌کرد‌. گوشِ خیالش از صدای رعد پُر و پوست صورتش چشم انتظار قطره‌های گرم باران بود. خورشید تن کوه را گرم می‌کرد و قوام می‌داد و هیاهوی ریز ریز پرندگان از لا به لای خاطراتی دور شکل می‌گرفت.نه، این سرزمین سالها بود که تشنه در آفتاب بی باران می‌سوخت. دستی بر تن زبر و خشک درخت کشید و خاطرات دور و دراز را رها کرد و رفت.
نگاره:  سرش را بالا گرفته بود و از میان شاخه‌ها و برگ‌ها به آسمان ابریِ بارور نگاه می‌کرد‌. گوشِ خیالش از صدای رعد پُر و پوست صورتش چشم انتظار قطره‌های گرم باران بود. خورشید تن کوه را گرم می‌کرد و قوام می‌داد و هیاهوی ریز ریز پرندگان از لا به لای خاطراتی دور شکل می‌گرفت.نه، این سرزمین سالها بود که تشنه در آفتاب بی باران می‌سوخت. دستی بر تن زبر و خشک درخت کشید و خاطرات دور و دراز را رها کرد و رفت.

نگاره: سرش را بالا گرفته بود و از میان شاخه‌ها و برگ‌ها به آسمان ابریِ بارور نگاه می‌کرد‌. گوشِ خیالش از صدای رعد پُر و پوست صورتش چشم انتظار قطره‌های گرم باران بود. خورشید تن کوه را گرم می‌کرد و قوام می‌داد و هیاهوی ریز ریز پرندگان از لا به لای خاطراتی دور شکل می‌گرفت.نه، این سرزمین سالها بود که تشنه در آفتاب بی باران می‌سوخت. دستی بر تن زبر و خشک درخت کشید و خاطرات دور و دراز را رها کرد و رفت.

پاسخ بدهید

ایمیلتان منتشر نمیشود

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

رفتن به بالا