خانه >
نگاره >
نگاره: سرش را بالا گرفته بود و از میان شاخهها و برگها به آسمان ابریِ بارور نگاه میکرد. گوشِ خیالش از صدای رعد پُر و پوست صورتش چشم انتظار قطرههای گرم باران بود. خورشید تن کوه را گرم میکرد و قوام میداد و هیاهوی ریز ریز پرندگان از لا به لای خاطراتی دور شکل میگرفت.نه، این سرزمین سالها بود که تشنه در آفتاب بی باران میسوخت. دستی بر تن زبر و خشک درخت کشید و خاطرات دور و دراز را رها کرد و رفت.
نگاره: سرش را بالا گرفته بود و از میان شاخهها و برگها به آسمان ابریِ بارور نگاه میکرد. گوشِ خیالش از صدای رعد پُر و پوست صورتش چشم انتظار قطرههای گرم باران بود. خورشید تن کوه را گرم میکرد و قوام میداد و هیاهوی ریز ریز پرندگان از لا به لای خاطراتی دور شکل میگرفت.نه، این سرزمین سالها بود که تشنه در آفتاب بی باران میسوخت. دستی بر تن زبر و خشک درخت کشید و خاطرات دور و دراز را رها کرد و رفت.
06 آبان 1395
1395-08-06
رفتن به بالا