خانه > آرشیو نویسنده: مسعود بُربُر (برگه 109)

آرشیو نویسنده: مسعود بُربُر

خمیر وجود

امروز صبح که بعد عمری زود بیدار شدم تازه فهمیدم ملت چرا با کله ی سحر حال می کنند. وسط درختا بود. یه جور تازگی عجیب که همه چیزو خیلی عشوه گرانه می ریخت تو چشم آدم. انگار همه چیز تو ذوق بزند. یا اصلاً همه چیز زیادی وجود داشته باشد. یک جوری انگار همه چیز از یک جنس باشد. ...

متن کامل »

آغاز

سلام امروز خیلی خسته ام. بابت علافی ست. اینجور مواقع جز نوشتن کاری ندارم حتا اگر همین لحظه کنکور داشته باشم. تازگی ها زیاد تصمیم می گیرم کمتر دعوتم می کنند قبلاً برعکس بود…چون امروز اولین بار است از weblog استفاده می کنم و می خواهم امتحانش کنم فعلاً بیشتر نمی نویسم شب بخیر 😉

متن کامل »

آنیما

– جلزّ و ولزّ می کرد درخت لیمو که همیشه بوی شهرمان را می داد و اینجا یک عمر کنار دریا نشسته بود. شیره های لزج سیاه از زیر پوست ها بیرون می زد و سُر می خورد وقتی کرم ها خانه های خراب شده شان را می گذاشتند و به برگ های جمع شونده و گنجشک های شکم سوخته ...

متن کامل »
رفتن به بالا