افشین اجلالی: بعد از این که گوشی رو برداشت و بلافاصله بعد از اینکه پرسیدم سرت شلوغه و می تونی صحبت کنی یا نه اولین جمله ای که بهش گفتم این بود: «مسعود دهنت سرویس، عااااالی بود» و این در ادبیات شفاهی خوابگاهی از نوع کوی دانشگاهی تقریباً یکی از عاشقانهترین و عارفانهترین جملاتیه که میشه در تأیید طرف مقابل گفت. کتابهای ...
متن کامل »آرشیو دسته ی : روزنوشته های کاغذی
اشتراک در خبرنامهنگاره: چالش عکس دهسال پیش
اینها چهار تا از عکسهای زمستان ده سال پیش من است. زندگی آن زمان بیاندازه متفاوت از امروز بود. فهم من از زندگی هم. حتما از آن روزها تا حالا اشتباهات زیادی کردهام که شاید بعضیهایش خیلی هم بزرگ بوده باشد، اما ترجیح دادهام حسرت اشتباههایی که کردهام را بخورم تا حسرت کارهایی که نکردهام، درست یا غلط!
متن کامل »جنگل نفس میکشید
جنگل نفس میکشید و زمین میدرخشید. رنگها در هم لیز میخورد و جهان بوی کاه خیس خورده میداد. کلاغی سرش را به دو طرف میچرخاند تا پرهایش خیس شود اما دوباره خیس میشد و دوباره سرش را محکمتر میچرخاند بلکه این بار باران تمام شود، اما تمام نمیشد باران هزار صدا داشت: روی چوب و آهن سرانگشت ضرب گرفته بود، ...
متن کامل »دیگر آفتاب را نخواهی دید
منهایی بر زمین افتاده، ساختمانهایی فرو ریختهاند. دودها تمام شدهاند، دودهها آرام میگیرند. سنگین و خاکستری است هوا، خیل سپاهیان، نه، اینها تازه پیشقراولانند، بر جنازههای ملاحده و بت پرستان و خائنان پای میگذارند. مرده شویخانهها سرد و خالی است. صدای همهمهای، کوبش سم اسبانی و زنگوله رمگانی از جایی دور نزدیک میشود. پیش قراولان به صف پیش میروند. دیوانهای ...
متن کامل »در جستجوی روایت پنهان: آب و آفتاب بعد از ظهر
پانزدهم فروردین ماه ۱۳۸۹- بعدازظهر بهاری شیراز – همه خوابند بهار اگر شکوفههای زردآلو را درست میکاویدی وسطشان یک چیزی بود که خیلی هم شیرین و خوردنی بود و بعدتر لابد میشد هستهی زردآلو که می گذاری تا خشک شود و بعد می شکنی و به جای بادام و بسیار خوشمزه تر از بادام و حتا با اشتیاقی بیشتر از ...
متن کامل »گامی که در سرزمین پارس پیمودیم و آمدیم
[singlepic=101,320,215,,center] * جمعه بیست و سوم بهمن ماه ۱۳۸۸ – ساعت ۹:۳۰ شب، خانه ی آقای بزرگی در فیروزآباد [singlepic=95,120,180,,left]رفتیم معبد آناهیتا (در بیشاپور): آرامش بعد از ظهر در سنگ هایی که انباشت زمانند. راه آبه هایی که هنوز خنکای آب بر غبارشان حس می شود. هنوز سقف ها پابرجاست. هنوز سنگ ها بر سنگ ها ایستاده اند. هنوز ایزدبانو ...
متن کامل »در جستجوی روایت پنهان: از آغاز، دانه های بینایی
دانه های بینایی جای دوری می بَرَدم. زمانی که می دانم بیش از چهار سال نداشته ام. از خانه ی گوهردشتِ باباامیر/ مادر، جاجیم روی تخت خواب فلزی شان یادم است با دانه ها و طرح های ریز نارنجی، سیاه و قرمز، راه راه، کنار هم، و دانه های بینایی که همین رنگ بودند، همین طور به صف، راه راه، ...
متن کامل »رویای نیمروز تابستان
فرو رفته باشی در تختخواب و زیر پتو غلت بزنی. سرت را از زیر پتو بیاوری بیرون ببینی نوری زده در اتاق از برفی که همه جا باریده.
متن کامل »نگاه بانی ِ همیشگی ِ هیچ چیز و همه چیز
BubbleShare: Share photos – Create and Share Crafts رامسر – دوازدهم تا پانزدهم شهریورماه ۱۳۸۷ چه قدر زمان می شود که فریضه ی در دفترهایم، یادداشت روزانه نوشتن را به جا نیاورده ام؟ بهانه گیری کنم؟ رسانه نگاری (وب نویسی و روزنامه نگاری)، کار، زندگی، یارانم، … بهانه است! رامسر بودیم با لادن، بابا، مامان، مینا و مونا. یک سفر ...
متن کامل »