خون. خونی که میغلطد. خونی که نشت میکند. خونی که گم میشود. اما این داستان «خونخورده» نیست. خون، حامل داستان است؛ و خواننده را از خراسان تا بیروت میگرداند. مهدی یزدانی خرم در «خونخورده» قصه میگوید؛ قصهی پنج برادر سوخته، که هر کدام همهچیز را گذاشتند و به ناکجایی رفتند، به هوای چیزی بزرگتر از همه چیز لابد. اگر رمان، ...
متن کامل »