زیاد هست که باید بنویسم و ننوشته م. تابستان م شروع شده و من تابستانی شده م، وجودی. زیاد هست که کافه نادری دیگر نیامده م، با گارسون های بامزه ش. پیرمردهای لبخند به لب، شیطان، بامزه و خنده دار. انقدر زیاد هست که ننوشته م که شاید ننویسم و حتمن هم که نمی نویسم همه را. سمفونی ی مردگان ...
متن کامل »