افشین اجلالی: بعد از این که گوشی رو برداشت و بلافاصله بعد از اینکه پرسیدم سرت شلوغه و می تونی صحبت کنی یا نه اولین جمله ای که بهش گفتم این بود: «مسعود دهنت سرویس، عااااالی بود» و این در ادبیات شفاهی خوابگاهی از نوع کوی دانشگاهی تقریباً یکی از عاشقانهترین و عارفانهترین جملاتیه که میشه در تأیید طرف مقابل گفت. کتابهای ...
متن کامل » خانه > آرشیو برچسب: خاطرات
آرشیو برچسب: خاطرات
اشتراک در خبرنامهبم: داستان هزار زندگی که ویران شد
مسعود بُربُر، قانون: تکان دهنده بود. نظام شهر از هم گسیخته بود و آدمها بیهدف در خیابانها میچرخیدند. بسیاری که برای امداد و خبررسانی آمده بودند نمیدانستند از کجا شروع کنند. همه تصمیمهایی که پیش از سفر گرفته بودند مقهور تماشای زمین شده بود. تماشا نه، بهت. بهت زمین و حتی زمان که در هم ریخته بود. آنها هم که ...
متن کامل »