مادری پیر و نُنُر با واکر را تصور کنید که تمام عمر هر چه خواسته همان بوده، و آنقدر مدام خواستههای بیدلیل دارد و تو را به هیچ میانگارد که دلت میخواهد سیلی شیرینی بر گونهی چروکیدهی هنوز سرخابنزدهاش بنشانی. زنی که تمام عمر همه را خدمتگزار خود میدیده، و حالا با دختر و نوه و نتیجههایش (که همه دخترند) در یکی از آپارتمانهای استالینی روسیه زندگی میکند و دختر و نوهها و نتیجهها را زندانی هوسهای بیمعنی و زودگذر خود کرده است. دخترش که جراح حاذق چشم است، به خاطر او از همسر و زندگی خود گذشته و با دستان ماهری که قرار است بافتهای حساس چشم مردم را جراحی کند، قهوه و شکلات و شیرکائوئوی باب میل خانم را فراهم میکند. حالا قرار است مردی پا به خانهی آنها بگذارد و این زندگی را به هم بریزد. «غریبهای به شهر میآید.»
ما همواره با ترسهایمان زندگی میکنیم. ترسِ از دست دادن، ترسِ مرگ، ترسِ اینکه اگر آن کاری را که دلم میخواهد بکنم چه و چه میشود. و این ترسها فلجمان کرده است؛ بالهایمان را اگر نه، شاهپرهایمان را قیچی کرده است. مدام سناریو میچینیم و پرهیز میکنیم. مدام از خودگذشتگی میکنیم. در همه انتخابهایمان مدام رضایت دیگران را جلب میکنیم چرا که کوچکترین نارضایی دیگری از ما به معنای مرگ خواهد بود. اما اگر اینها صرفا برساختههای «من» درون ما باشد چه؟ «من»ی که خود برساختهی دروغین دستگاه عصبی ماست برای فهمپذیر کردن اتفاقات بیرونی و واکنشهایمان نسبت به ان اتفاقات. و اگر چنین باشد جز آن میشود که آنچه میخواهی کن و مَیَندیش؟ پَر باز کن، بپر، آن سیلی شیرین را بر آن گونههای چروکیده بنواز و زندگی کن، میمیری؟ شاید هم بمیری. مگر نه آن که سرانجام میمیری؟
«بیبی پیک»، اگرچه همچون همهی آثار لودمیلا اولیتسکایا، روایت زندگی مردمانی است که استالینیسم را تجربه کردهاند، اما داستان این هراسها و فلج ناشی از آن هم هست. داستانی کوتاه، خواندنی، با ترجمهای خوب و صد حیف که ویراستاری و صفحهبندی بسیار پرغلط.
اگر در پی داستانی هستید که ساعتی به خواندنش بگذرد و آن ساعت را در ذهن و جهان دیگری بزیوید و پرسشها و اندیشههایی برایتان به یادگار بگذارد، بیبی پیک از مجموعهی برج بابل نشر چشمه، با ترجمهی الهام کامرانی از روسی، گزینهای بسیار دلچسب است.
خانه > نوشتار > کتاب > بررسی کتاب > دربارهی بیبی پیک، پریدن با سیلی شیرینی که اگر بنوازی میمیری…
برچسب زده شده با:الهام کامرانی برج بابل بیبی پیک روسیه لودمیلا اولیتسکایا نشر چشمه نوولا