چادر سبز بزرگ، نه داستانی پر هیجان و ورقبرگردان و خیالی، که روایت زندگی واقعی آدمها در «بهشت» حکومت سوسیالیست توتالیتر و مبارزهشان با سانسور است. آدمهایی که در جهان ادبیات، عکاسی، و کتابهای ممنوعه نفس میکشند و پرسه میزنند و سیاست تا فیها خالدون زندگیشان سرک میکشد و نفوذ میکند بی آن که خود بخواهند. آدمهایی که هیچ نمیخواهند مگر زندگی و آزادی و این دقیقا چیزی است که حکومت توتالیتر بر نمیتابد.
چادر سبز بزرگ، پیرامون زندگی سه نوجوان میگردد و از زمان مرگ استالین آغاز میشود و تا دوران خروشچف و برژنف پیش میرود:
پسر عکاسی که گنجش را، دوربینش و عکسهایش را، از میان جمعیت انبوهی به در میبرد که در «سوگ» رفیق استالین به خیابانها ریختهاند و آدمهایی که زیر دست و پا له میشوند و در هیاهوی پس از مرگ استالین جان میبازند (صد نفر به روایت دولت، بیش از هزار نفر به روایت مورخان)؛ پسر نوازندهای که همهی دنیایش موسیقی است و قرار است همین تنها سهمش از دنیا را هم از کف بدهد؛ و سوم، پسری یهودی و یتیم که با خالهاش زندگی میکند و عاشق ادبیات و اسکیت است و فاجعه در کمین او هم نشسته است.
و این سه، در دوران مدرسه همراه با معلم ادبیاتشان در گشتهای هفتگی در خیابانها و خانههایی که به دنیای پوشکین و گوگول و تولستوی و دیگران گره خورده قدم میزنند و ادبیات را نفس میکشند.
چادر سبز بزرگ، روایت رفاقتها و خصومتهای دوران مدرسه، عشقهای پنهانی و ازدواجها و صد البته زندگی در جهان نشر آثار ممنوعه است. مردی که در دنیای سامیزدات (نشریههای زیرزمینی دوران شوروی که در آنها از اخبار و مقالات تا شعر و داستان و آثار ادبی منتشر میشد) زندگی میکند و مشکلاتی که همسر و خانوادهاش را هم درگیر میکند. ژنرالی که با منشیاش رابطهای پنهانی و درازمدت دارد که افشا میشود و زن باید به اردوگاه کار اجباری برود اما وقتی سرانجام پس از سالها بازمیگردد عشقشان را با هم از نو آغاز میکنند؛ ۳۲ سال عاشقی.
با خواندن رمان ششصدصفحهای چادر سبز بزرگ، میتوانید تجربهی زندگی آدمیان در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را از سر بگذرانید و به اندوختهی زیستجهانتان اضافه کنید، و البته که تجربهی ناآشنایی هم نیست.
برچسب زده شده با:ادبیات استالین توتالیتر چادر سبز بزرگ رمان سوسیالیسم شوروی لودمیلا اولیتسکایا نشر برج