یادداشتی که در فیسبوک نوشتم درباره سخنان اخیر یوسف اباذری که هواداران پاشایی را شایسته توهین دانسته و به توهین به آنان افتخار کرده بود:
۱- باور دارم که اباذری خود فاشیست (یا دقیقتر بگوییم توتالیتر) است. سرکوب و همسان سازی سلیقههای فردی نخستین و مهمترین گام حذف فردیت در راه بردگی و مقصود نهایی توتالیتاریسم است. اباذری در آخرین سخنانش به روشنی نشان میدهد خود از همان دسته مردمانی است که در مسیری به سوی فاشیسم غوطه میخورند چرا که نه فقط سلیقهی شخصی فردی از افراد جامعه که جمع بزرگی از آنان را نه فقط نمیپسندد (که البته حق دارد نپسندد)بلکه لایق توهین میداند و در مقام یک وزارت ارشاد دوم ظاهر میشود و لابد به قصد ارشاد به آنان توهین هم میکند و خود را مفتخر به این امر نیز میداند.
۲- چرا پیشتر نوشته بودم اباذری ریاکار بود و حالا پرده برانداخته است؟ بهترین مثال برای مقایسه با موضعگیری کنونی او به گمانم نقدش به هایک که در مهرنامه منتشر شد به شمار میرود. هایک معتقد است که عرضه و تقاضا محرکهای اصلی نظام اقتصاد بازارند و قیمتها نشانگر طبیعی وضعیت این محرکها هستند بنابراین دولت نباید در میزان عرضه و تقاضا و نظام قیمتها (با طرحهایی همچون یارانه گسترده نقدی و غیرنقدی یا وضع تعرفههای سنگین وارداتی برای کالاهای خاص یا حتی بدتر با واردات مستقیم کالا توسط خود دولت برای رقابت با فعالان اقتصادی) دخالت کند چرا که تعادل طبیعی را به هم میریزد و نظام شفاف اطلاعرسانی یعنی قیمتها را مختل میکند.
در یک مثال مهندسی هایک میگوید اگر برای یک مقصد دو اتوبان داشته باشیم مردم بر اساس پارامترهای مختلفی از این دو اتوبان استفاده میکنند و نوعی تعادل ترافیکی حاکم میشود و اگر مثلاً پلیسی بایستد وسط یکی از اتوبانها و مردم را به زور به خروجی اتوبان دوم هدایت کند این تعادل را به هم میریزد. طبیعی است که این حرف هایک که باید بگذاریم هر کس از هر مسیری خواست برود ربطی به رعایت ضوابط رانندگی ندارد. همه کنشگران موظف به رعایت قوانین هستند اما باید اجازه دهیم آزاد باشند که در هر مسیری که میخواهند حرکت کنند. خلاصه کلام اینکه دولت حق ندارد یا دست کم تا حد ممکن نباید در اقتصاد دخالت کند و برای یا به جای کسی تصمیم بگیرد تا کنشگران اقتصادی آزادانه بر اساس مطلوبیت مورد نظر خویش تصمیم بگیرند.
حالا اباذری در مهرنامه نوشته که هایک فاشیست است! چرا؟ چون معتقد است که همه باید الا و بلا بر اساس تعادل بازار رفتار کنند و هیچکس حق ندارد طور دیگری دست به کنش اقتصادی بزند و سایه استبداد تعادل بازار همه جا گسترده است و … خب این چهجور نقدی است؟ نقد ریاکارانه. چرا؟ چون اباذری با حق مالکیت خصوصی که هایک از آن دفاع میکند مخالف است اما میداند دیدگاه مالکیت عمومی (بخوانید دولتی) او دیگر خریداری ندارد و به جای آن میگوید هایک فاشیست است و مخالفتش با او را بر دفاع از آزادی فردی بنیان مینهد که اتفاقاً از بنیانهای اندیشه لیبرال هایک است! این در حالی است که اگر کسی حتی در اندازه ویکی پدیای فارسی هم درباره هایک خوانده باشد مغلطه این نقد برایش خندهآور است و میداند که وقتی هایک میگوید نباید تعادل بازار را به هم زد منظورش توسط دولت و نهادهای برنامهریز قدرتمدار است و اصلاً هدفش این است که گنشگران اقتصادی و افراد بتوانند آزادانه مسیر مورد نظر خودشان را خودشان انتخاب کنند. طبعا اینجا بحث من دفاع از نظریه هایک که مخالف مطلق دخالت دولت در اقتصاد است نیست که بسیار منتقدان دارد و نیازمند بحث جداگانهای است. حرفم نحوه نقد اباذری به هایک است که مخاطب را هایک نخوانده فرض میکند (که نادرست هم نیست) و از این موضوع ریاکارانه سوءاستفاده میکند و خود را مدافع آزادی و هایک را دشمن آن جا میزند. حالا اما این آدم ریاکاری که برای تخطئه اندیشه مخالفش به او دروغ نسبت میدهد و وانمود میکند که اوست که مدافع ارزشهای لیبرال (آزادی فردی) است و نه هایک، پرده برانداخته و سلیقه فردی جمع بزرگی از ملت را لایق توهین دانسته است و نشان داده که نه تنها به آزادی فردی پایبند نیست و آن را محترم نمیشمرد که حتی تحمل کمترین حد آن یعنی احترام به سلیقه فردی دیگران را نیز ندارد. یعنی شرایط اجتماعی ما به سمتی رفته است که این آدم حتی دیگر لزومی به تقیه و ادای پایبندی به آزادی فردی درآوردن نمیبیند.
۳- من تا یکی دو روز قبل از فوت مرتضی پاشایی اسم این آدم را هم نشنیده بودم و تنها پس از فوتش و حضور گسترده مردم در تشییع جنازهاش، چند ثانیه از کارش را در یکی از تحریریههایی که بودم و دوستان گذاشته بودند شنیدم و نپسندیدم و آن نوع صدا و موسیقی را علاقهای هم ندارم بیشتر بشنوم. اما این نظر که هنر تنها موسیقی فاخر است مربوط به دههها و سدههای پیش است و بسیاری از فیلسوفان هنر با همه نقدها و نسبتهایی که به موسیقی پاشایی داده میشود آن را ذیل مفهوم هنر طبقهبندی میکنند. منتها در این مورد من همین اندازه میدانم و دوستانی که به فلسفه هنر تسلط دارند باید در این باره بنویسند.
پانویس: آدمی که ادای عالِم بودن را در میآورد باید ادای رفتار عالمانه را هم در بیاورد تا باورش کنند. گویا این موضوع در ایران صدق نمیکند یا شاید معیارهای رفتار عالمانه در کشور مرحوم کردان دگرگون شده است!