خانه > نوشتار > و…تلفیق

و…تلفیق

کلاغ های بیداری جیغ می زدند، و خواب مردد بود. مرد با پالتوی پشمی صبح را کنار گورستان قدم می زد. درخت های تبریزی خش خش وار، آسمان را جارو می کردند، و برگ ها فرو می ریخت. باد سرد از پنجره ی نیمه باز بر صورت م، و بر صورت آن عابر که کلاه و پالتوی پشمی داشت می لغزید. نشان ده انگشت، به شکل دو دایره، مثل دو چشم مدور، روی شیشه ی پنجره پلک های نیمه بازم را فرو می ریخت. خواب بود؟
شب لزج بر سطح مرطوب برگ های خیابان می لغزید، و نطفه ای مرطوب و نیمه تمام شکل می گرفت. که بود آن زن مرموز، زیر ان همه آب های عزلت نشین ِ رکود، و آن سایه ی شب آلود؟ آن صخره ی خزه بسته ی جلبک نشین چه بود میان ماهی ها؟ چه می خواست آن دیوار سیاه میان اتاق های خیال های ما دو نفر؟ چگونه نقش آن موهای لخت سیاه بر دست های مبهوت من به جای مانده بود؟ چگونه فاصله مان از میان آب ها به آسمان ها پرتاب شده بود؟
من سرما خورده بودم. من سرما خورده بودم، و سطل زباله پر از دستمال های کاغذی شده بود. نطفه ی کودک هزار ساله، از پشت شیشه ی بخار گرفته، مثل برگ های خیس پوسیده، به من نگاه می کرد. با آن خطوط کمرنگ متلاشی، آن خطوط شناور، و آن چشم های گرد سیاه که فقط و فقط دو دایره بودند، به من نگاه می کرد. به من نگاه می کرد و من نمی دانستم که نقش کدام والد را بازی خواهم کرد…
کودک همچنان از میان گورستان پشت شیشه دست هاش را به سوی ترس و تنهایی ی من دراز کرده بود، و مرگ لختی ی شب را به صبح سرد کلاغ ها یادگاری می داد.
درست پیش از طلوع بود. درست زمان اسطوره ای ی آبی ی پر رنگ بود، که چهره ی مرموز مثل سنگ های خیس پاسارگاد قهوه ای شده بود. و در کشاکش شیشه آن دست ها به بلندی ی صراط بود. و در کشاکش شیشه، در امتداد آن دست ها، دو دایره ی گنگ سیاه تحلیل می رفتند، و نطفه ی پیر به لایتناهی فرو می ریخت.
همزمان، من شفاف می شدم، و خطوط پیراهن م واضح و پر رنگ می شد، و خواب می دیدم که عابر پیر با پالتوی پشمی صبح را کنار گورستان قدم خواهد زد، و … خورشید، و … طنین جیغ کلاغ ها، و عابر اعماق گورستان، و خواب مردد آن زن مرموز، تلفیق می شدند.
من سرما خورده بودم، و سطل زباله پر از دستمال های کاغذی شده بود. طلوع بود، و خواب، سرد و ملایم، به صبح می وزید.

(شهریور ۱۳۷۸، بخشی از داستان فرار از مجموعه ی بی عرضه ها)

۵ نظر

  1. e rasti cheghadr bazu tarkibatet shabih e neveshteye man bood.
    agar hosele nadari do kalame nazar bedi aslan behtare nanevisi.
    khandam .hameh ra
    chetor ghablan moohat khodesh boland nemishod.


  2. قلم قوی شما را درود مسعود خوب!‌ و درود بر پیوند دهنده ما به آن نطفه پیر که خواست فراشد از گورستان را در ما بیدار نگاه می دارد.
    شاد باش و قوی!

  3. چقدر تصویر دارند این نوشته ها … این و نوشتار نیاز

  4. kheyly zyba bood ..daste shoma dard nakone

پاسخ بدهید

ایمیلتان منتشر نمیشود

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

رفتن به بالا