خانه >
نگاره >
نگاره: دوشنبه شبها، دم غروب، قدمهایشان را از میان علفها بیصدا میکردند، خود را با طناب از حضور خستهی دیوارهای قلعه بالا میکشیدند و در میان سایههای ماد، ساسانی و آل مظفر به قصهخوانی مینشستند. هر شب یکی از گوسانان داستانی میخواند، با روایتی و سبکی، یکی از زاویه دید دوم شخص، یکی ادبیات متعهد، یکی افسانهای محلی، یکی داستانی به روایت جریان سیال ذهن و دیگری حماسهای کهن. هربار که دوشنبه، نیمه آذرماه میشد، گوسانان داستانی که کمتر برقی در چشمانشان به درخشش آورده بود، برمیگزیدند، و دیوی که در حفرههای هفت هشت هزار ساله خفته بود، برمیخاست و راوی آن داستان را میبلعید. گاهی هم میشد که گوسانان سالی بعد در مییافتند که داستان برگزیده داستان جذابی بوده که آن زمان نکته اصلیاش را درنیافته بودند. این گونه مواقع سه شنبه شبی به نارین قلعه میبد میرفتند، و سرخی غروب که بر دیوار قلعه میافتاد، به یاد گوسان از دست رفته سکوت میکردند، با داستانهایی ناخوانده در جیب، و چشمانی همچون شمعِ خاموشِ تمام شده در شمعدان سفال… امروز از شهریار مندنیپور و کافکا #داستان میخوانیم….
نگاره: دوشنبه شبها، دم غروب، قدمهایشان را از میان علفها بیصدا میکردند، خود را با طناب از حضور خستهی دیوارهای قلعه بالا میکشیدند و در میان سایههای ماد، ساسانی و آل مظفر به قصهخوانی مینشستند. هر شب یکی از گوسانان داستانی میخواند، با روایتی و سبکی، یکی از زاویه دید دوم شخص، یکی ادبیات متعهد، یکی افسانهای محلی، یکی داستانی به روایت جریان سیال ذهن و دیگری حماسهای کهن. هربار که دوشنبه، نیمه آذرماه میشد، گوسانان داستانی که کمتر برقی در چشمانشان به درخشش آورده بود، برمیگزیدند، و دیوی که در حفرههای هفت هشت هزار ساله خفته بود، برمیخاست و راوی آن داستان را میبلعید. گاهی هم میشد که گوسانان سالی بعد در مییافتند که داستان برگزیده داستان جذابی بوده که آن زمان نکته اصلیاش را درنیافته بودند. این گونه مواقع سه شنبه شبی به نارین قلعه میبد میرفتند، و سرخی غروب که بر دیوار قلعه میافتاد، به یاد گوسان از دست رفته سکوت میکردند، با داستانهایی ناخوانده در جیب، و چشمانی همچون شمعِ خاموشِ تمام شده در شمعدان سفال… امروز از شهریار مندنیپور و کافکا #داستان میخوانیم….
15 آذر 1395
1395-09-15
رفتن به بالا