خانه > نگاره > نگاره: زمستان در آستانه‌ ایستاده و پاییز دست خداحافظی بلند کرده است. آسمان ابری، بار خود را نهاده و کوه آغوش سپید خود را بر برفِ نورسیده و سفره‌ی تالاب را پیش پای پرندگان مهاجر گشوده است. تالاب از هم‌اکنون، گوشه چشمی به برف‌، دعوتنامه‌ی آفتاب را قلم به دست گرفته و تشنگیِ حقابه بر لب آورده است. من ایستاده‌‌ام اینجا، تنها، گوش به صدای آب رفتن برف و نوحه مراسم تدفینش در دل خاک و نفوذ ریزریزِ آب از میان سنگریزه‌ها و چشم به برفی که از راه نرسیده سپری شدن زمستان را، کابوس و واقعیت زمان را، خیره مانده است: تابستان تمام شده است، پاییز می‌گذرد، زمستان تمام می‌شود…
نگاره:  زمستان در آستانه‌ ایستاده و پاییز دست خداحافظی بلند کرده است. آسمان ابری، بار خود را نهاده و کوه آغوش سپید خود را بر برفِ نورسیده و سفره‌ی تالاب را پیش پای پرندگان مهاجر گشوده است. تالاب از هم‌اکنون، گوشه چشمی به برف‌، دعوتنامه‌ی آفتاب را قلم به دست گرفته و تشنگیِ حقابه بر لب آورده است. من ایستاده‌‌ام اینجا، تنها، گوش به صدای  آب رفتن برف و نوحه مراسم تدفینش در دل خاک و نفوذ ریزریزِ آب از میان سنگریزه‌ها و چشم به برفی که از راه نرسیده سپری شدن زمستان را، کابوس و واقعیت زمان را، خیره مانده است: تابستان تمام شده است، پاییز می‌گذرد، زمستان تمام می‌شود…

نگاره: زمستان در آستانه‌ ایستاده و پاییز دست خداحافظی بلند کرده است. آسمان ابری، بار خود را نهاده و کوه آغوش سپید خود را بر برفِ نورسیده و سفره‌ی تالاب را پیش پای پرندگان مهاجر گشوده است. تالاب از هم‌اکنون، گوشه چشمی به برف‌، دعوتنامه‌ی آفتاب را قلم به دست گرفته و تشنگیِ حقابه بر لب آورده است. من ایستاده‌‌ام اینجا، تنها، گوش به صدای آب رفتن برف و نوحه مراسم تدفینش در دل خاک و نفوذ ریزریزِ آب از میان سنگریزه‌ها و چشم به برفی که از راه نرسیده سپری شدن زمستان را، کابوس و واقعیت زمان را، خیره مانده است: تابستان تمام شده است، پاییز می‌گذرد، زمستان تمام می‌شود…

پاسخ بدهید

ایمیلتان منتشر نمیشود

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

رفتن به بالا