خانه > نگاره > نگاره: هشتم آبان ۱۲ سال پیش، زدم به کوهی که از بخت خوش تو هم آمده بودی. از کنار دیواره‌ها و آب‌ها و درخت‌ها گذشتیم و خاموش هم‌قدم شدیم، خاموش هم‌نفس شدیم و سرانجام، بلند، نفس به نفس آواز خواندیم. خاموش به چشمان تو نگریستم و در چشمان تو رویایی از آنِ خویش یافتم: به جاده می‌زنیم، از کوه‌ها و دشت‌ها و رودها می‌گذریم، به روستاها سر می‌کشیم و سرانجام خانه‌ای قدیمی پیدا می‌کنیم که خانه‌ی ما باشد، پای کوه و کنار درخت، با آسمانی گسترده و آبی، تا بر بام آن بایستیم و ۱۲ سالگی با هم بودنمان را پیش روی همه فریاد بکشیم.رویای من کلمه‌ای شد، به هیئت تو درآمد، تأویل شد، و ما به جاده زدیم و از پس هزار جاده، بر بام خانه‌ای قدیمی ایستادیم، و کلمه‌ی ما سخنی شد: شعری عاشقانه و داستانی بی‌پایان…
نگاره:  هشتم آبان ۱۲ سال پیش، زدم به کوهی که از بخت خوش تو هم آمده بودی. از کنار دیواره‌ها و آب‌ها و درخت‌ها گذشتیم و خاموش هم‌قدم شدیم، خاموش هم‌نفس شدیم و سرانجام، بلند، نفس به نفس آواز خواندیم. خاموش به چشمان تو نگریستم و در چشمان تو رویایی از آنِ خویش یافتم: به جاده می‌زنیم، از کوه‌ها و دشت‌ها و رودها می‌گذریم، به روستاها سر می‌کشیم و سرانجام خانه‌ای قدیمی پیدا می‌کنیم که خانه‌ی ما باشد، پای کوه و کنار درخت، با آسمانی گسترده و آبی، تا بر بام آن بایستیم و ۱۲ سالگی با هم بودنمان را پیش روی همه فریاد بکشیم.رویای من کلمه‌ای شد، به هیئت تو درآمد، تأویل شد، و ما به جاده زدیم و از پس هزار جاده، بر بام خانه‌ای قدیمی ایستادیم، و کلمه‌ی ما سخنی شد: شعری عاشقانه و داستانی بی‌پایان…

نگاره: هشتم آبان ۱۲ سال پیش، زدم به کوهی که از بخت خوش تو هم آمده بودی. از کنار دیواره‌ها و آب‌ها و درخت‌ها گذشتیم و خاموش هم‌قدم شدیم، خاموش هم‌نفس شدیم و سرانجام، بلند، نفس به نفس آواز خواندیم. خاموش به چشمان تو نگریستم و در چشمان تو رویایی از آنِ خویش یافتم: به جاده می‌زنیم، از کوه‌ها و دشت‌ها و رودها می‌گذریم، به روستاها سر می‌کشیم و سرانجام خانه‌ای قدیمی پیدا می‌کنیم که خانه‌ی ما باشد، پای کوه و کنار درخت، با آسمانی گسترده و آبی، تا بر بام آن بایستیم و ۱۲ سالگی با هم بودنمان را پیش روی همه فریاد بکشیم.رویای من کلمه‌ای شد، به هیئت تو درآمد، تأویل شد، و ما به جاده زدیم و از پس هزار جاده، بر بام خانه‌ای قدیمی ایستادیم، و کلمه‌ی ما سخنی شد: شعری عاشقانه و داستانی بی‌پایان…

پاسخ بدهید

ایمیلتان منتشر نمیشود

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

رفتن به بالا