خانه > رسانه‌نگاری > از من در رسانه‌ها > این بهشت روزی نخواهد بود
این بهشت روزی نخواهد بود

این بهشت روزی نخواهد بود

تصور کنید در راهی ماسه‌ای در میان جلگه‌ای بسیار سرسبز عبور می‌کنید و مرتبا از راهنمای خود می‌شنوید که این دراج نر است. آن یکی قرقاول ماده بود. هدهد را دیدی؟ خرگوش اروپایی است که آن طرف می‌دود. شغالی فرار می‌کند. سوت می‌زنی و می‌ایستد و نگاهت می‌کند. اینها و بسیار بیشتر از اینها همه در میانکاله است و نه سرزمین‌های افسانه‌ای آفریقا. لاک‌پشت‌های آبی کوچکی که در کنار برکه استراحت می‌کنند گاه از شاخه‌ای بالا می‌روند و آفتاب می‌گیرند. خشک که شدند دوباره در آب می‌روند و بعد با بدن خیس به شاخه بر می‌گردند تا آفتاب بگیرند. در لبه‌های پر شاخ و برگ برکه هرازگاه چنگر نوک سرخی از لای شاخه‌ها شناکنان به سویی می‌رود و دوباره در میان شاخه‌ها پنهان می‌شود. آن سو تر از برکه زاغ ها بازیگوشانه می‌پرند و آن سو ترک صدای آهنگین و آشنای دراج نری می‌آید که می‌خواند. دراج می‌پرد و راه به سوی محل نگهداری گاومیش‌ها ادامه می‌یابد.

مسعود بُربُر، ایرانا- دریاچه عباس آباد و عمارت صفوی آن را که دیده باشی و نگاهی از دور به عمارت صفی آباد که در میان کوهی سبز نشسته انداخته باشی می‌توانی از بهشهر راهی شمال شوی تا به شهری به نام زاغمرز برسی. مسیرت را از زاغمرز به سمت شمال (به سمت بندر امیرآباد) ادامه می‌دهی و از روی پلی که تالاب لپوی زاغمرز را از میان به دو نیم کرده هم می‌گذری و وارد منطقه‌ای صنعتی می‌شوی. سمت شمالی جاده به جای آن که موج‌های دریا دیده شود جرثقیل‌ها و تجهیزات دریایی بندر امیرآباد دیده می‌شود و سمت راستت تالاب شیخان لپو است که کام تالاب میانکاله را شیرین می‌کند. همین منطقه صنعتی را که تا انتها بروی به فنس بلندی می‌رسی که در میانه آن دری باز شده و نگهبانی در ورودی آن سر پست ایستاده است: اینجا دروازه بهشت است! بهشت منطقه حفاظت شده میانکاله…

وارد منطقه حفاظت شده میانکاله که می‌شوی راهی ماسه‌ای از میان دو فنس تو را به سمت دریا هدایت می‌کند. راهی که دو سوی آن را درختچه‌های انبوه و سرسبز انار با گل‌های آتشین گرفته است. لب دریا که می‌رسی ساحلی بسیار تمیز پیش رویت خواهد بود که یک سویش انارستان بی مانند میانکاله و حیات وحش شگفت انگیزش است و یک سویش آب‌های نیلی رنگ و تمیز دریای مازندران.

تکرار تراژدی کشتی یونانی

در همان آغاز راه که به کناره دریا رسیده‌ای کشتی بزرگی خودنمایی می‌کند که نیمیش سوخته و به گل نشسته و سر و صداهایی گویای آن است که قرار است فلزاتش بریده شده و دوباره استفاده شود. ناخودآگاه به یاد کشتی یونانی می‌افتی. کشتی که روز چهارم مردادماه سال ۱۳۴۵ در نزدیکی روستای باغو در غرب جزیره کیش به گل نشست و برای همیشه همان جا در سواحل نیلگون کیش جا خوش کرد. کشتی یونانی از نظر تاریخی قدمت و اهمیت چندانی ندارد وگذشت زمان کشتی را دچار فرسودگی کرده است. قسمت تحتانی کشتی که در آب است بر اثر برخورد امواج دریا با آن پوسیده و هر آن ممکن است فرو افتد. با این حال کارشناسان بارها و بارها در سال‌های گوناگون تاکید کردند که از این کشتی می‌توان به مثابه یک فرصت مهم گردشگری استفاده کرد. حالا تنها تماشای خورشید که به آهستگی در پشت کشتی یونانی در آب های نیلگون خلیج فارس غروب می‌کند خاطره‌ای فراموش‌نشدنی و جاویدان است. درخشش آخرین شعاع های نور خورشید بر پهنه آسمان، طیف رنگ های زرد و قرمز و نارنجی و سایه روشن های لکه های ریز و درشت ابر، تابلویی چنان زیبا و خیال انگیز را در پشت کشتی یونانی پدید می آورد که نظیر آن را کمتر می توان یافت. بر اساس همین نظرات کارشناسان هم بود که قرار شد پارک ساحلی کشتی یونانی در زمینی به مساحت ۶۰ هزار متر مربع با امکاناتی چون آمفی‌تئاتر، کافه تریا، رستوران ایرانی و لبنانی، غرفه های فروش تنقلات، ایستگاه های کرایه اسکیت، دوچرخه و فروش محصولات ورزشی در محیط پیرامون کشتی یونانی ساخته شود. براساس برخی از بررسی‌های غیررسمی مشخص شده که ۹۰ درصد گردشگران داخلی و خارجی که به کیش می‌روند، با کشتی یونانی عکس یادگاری دارند و نخستین تصاویری که از کیش در ذهن افراد ترسیم می‌شود، نه هتل‌ها، پاساژهای و نه مراکز تفریحی که کشتی یونانی است، با خورشیدی که در پشت آن غروب می‌کند. با این حال تابستان گذشته کمر کشتی یونانی شکست و هیچ کس هیچ‎ پاسخی در برابر این اتفاق نداشت و ساحل کیش باید غزل خداحافظی با یکی از جاذبه های گردشگری این منطقه آزاد را برای همیشه بخواند.

تنها شاتل فضایی آتلانتیس در فلوریدا نبود که پس از بازنشستگی به نمایشگاهی برای عموم تبدیل شد. کشتی‌ها نیز همواره جاذبه‌های خاص خود را برای گردشگران داشته‌اند و بسیاری از کشتی‌های به گل نشسته و بازنشسته اکنون به رستوران‌ها و موزه‌ها و نمایشگاه‌هایی برای بازدید عموم بدل شده‌اند. درست ۳۱ سال پیش، کشتی جنگی مورد علاقه هنری هشتم به نام رزمریم از بستر دریا به کارخانه کشتی سازی تاریخی Portsmouth آورده شد که حدود ۹۰ دقیقه از لندن فاصله دارد. این کشتی اکنون به موزه رز مریم تبدیل شده است و بدنه، راهروها و آثار این کشتی تقریبا دست نخورده در معرض دید عموم گذاشته خواهند شد. رزمریم حدود ۵۰۰ سال پیش در دریا غرق شده بود. توپ های جنگی و برنزی، وسایل پزشکان، لیوان های بلند در دار، ظروف پیوتری افسران و اسکلت سگ های کشتی مواردی هستند که در این موزه جدید می توانید مشاهده کنید. داستانی که می‌شدذ سرنوشت کشتی‌های به گل نشسته کناره‌ آبهای ایران نیز باشد…

نه! اینجا کنیا نیست… شمال ایران است

تصور کنید در راهی ماسه‌ای در میان جلگه‌ای بسیار سرسبز عبور می‌کنید و مرتبا از راهنمای خود می‌شنوید که این دراج نر است. آن یکی قرقاول ماده بود. هدهد را دیدی؟ خرگوش اروپایی است که آن طرف می‌دود. شغالی فرار می‌کند. سوت می‌زنی و می‌ایستد و نگاهت می‌کند. اینها و بسیار بیشتر از اینها همه در میانکاله است و نه سرزمین‌های افسانه‌ای آفریقا.

لاک‌پشت‌های آبی کوچکی که در کنار برکه استراحت می‌کنند گاه از شاخه‌ای بالا می‌روند و آفتاب می‌گیرند. خشک که شدند دوباره در آب می‌روند و بعد با بدن خیس به شاخه بر می‌گردند تا آفتاب بگیرند. در لبه‌های پر شاخ و برگ برکه هرازگاه چنگر نوک سرخی از لای شاخه‌ها شناکنان به سویی می‌رود و دوباره در میان شاخه‌ها پنهان می‌شود. آن سو تر از برکه زاغ ها بازیگوشانه می‌پرند و آن سو ترک صدای آهنگین و آشنای دراج نری می‌آید که می‌خواند. دراج می‌پرد و راه به سوی محل نگهداری گاومیش‌ها ادامه می‌یابد.

گاومیش‌های میانکاله در لجن‌های گاه گاهی غلت می‌زنند. جلوی دوربین ژست می‌گیرند. و نزدیکشان که می‌شوی برای تماشا، دسته‌جمعی کنار هم صف می‌کشند و به تماشایتان می‌ایستند. بره‌هایشان با رنگ های مختلف و کاکل‌های طلایی کمی ترسوترند. آنها هم جلو می‌آیند و صف می‌کشند و به تماشا می‌ایستند اما به محض این که صدای شاترهای دوربین شروع می‌شود دسته جمعی زمین زیرپایشان را خیس می‌کنند. اتاقی هم هست که صاحبش با ماست چرب و تازه و خوشمزه گاومیش ازتان پذیرایی کند و سایه‌روشن‌های رویایی و خیال انگیز اتاق و چهره‌اش را در اختیار دوربین‌هایتان بگذارد.

در کناره جنوبی شبه جزیره میانکاله، پای برح دیده‌بانی اول، پلی چوبی هست که به اتاقکی چوبی روی تالاب می‌رسد. از روی پل می‌توانید ماهی‌ها و مارهای آ»ی تالاب را به تماشا بنشینید و در اتاقک دقایقی که به انتظار بنشینید مارهای آ»ی زیبای تالاب را می‌بینید که با نگاه شگفت‌اگیزشان از پایه‌های اتاقک بالا می‌آیند و گردن دراز می‌کنند و به داخل اتاق سرک می‌کشند. به دیوارها و تیرها که نگاه کنید لانه پرنده‌هایی که اینجا لانه‌سازی و تخم گذاری کرده‌اند را می‌بینید و دقیق‌تر که نگاه کنید پوست کهنه مارهایی که همینجا پوست‌اندازی کرده‌اند هم پیداست: همینجا کمین و شکار و نبردی در جریان بوده است.

به برج دیده‌بانی دوم که بروید می‌توانید از ارتفاع ۳۵ متری سراسر شاخه جنوبی شبه جزیره و تالاب اطرافش را به تماشا بنشینید. خورشید آرام آرام در غرب فرو می‌رود و سایه بته‌های سبز بر دشت بلندتر می‌شود و فضایی سنگین‌تر بر جلگه می‌نشیند. حیوانی به جایی می‌دود و زاغی به سویی می‌پرد. شغالی برای قرقاولی کمین کرده است. قرقاول ماده است. نرهای بالغ پروبال رنگین و پر زرق و برق و دمی دراز تر و سر و گردن آنها به رنگ سبز تیره براق است و سرشان نیز سرخی براقی دارد. در قرقاول‌های ماده رنگ پرها نخودی تیره با لکه‌های قهوه‌ای زیاد به رنگ محیط اطراف است که باعث می‌شود در دوران طولانی خوابیدن روی تخم‌ها و زمان پرورش جوجه‌ها از دید دشمنان پنهان بماند.

قرقاول پرنده عجیبی است. هم به خاطر داشتن دم بلند و راه رفتن باشکوهش هم به خاطر پنجه‌هایی که در دو سه هفته اول زندگی روی هر بال خود دارد. قرقاول‌ها روی درختان زندگی می‌کنند و انواع بالغ از برگ‌های درختان، حشرات، تمشک، دانه‌ها و میوه‌های جنگلی تغذیه می‌کنند و افزایش و کاهش میوه‌های جنگلی و حشرات در جمعیت این پرنده موثر است. پس از خوردن یک غذای کامل، وزن آن‌ها آن‌قدر سنگین می‌شود، که پرواز برایشان بسیار دشوار می‌شود. این پرنده هنگام احساس خطر معمولاً پرواز نمی‌کند، بلکه به سرعت می‌دود و پنهان می‌شود. پروازش پرتوان و آغاز آن پرسر و صداست. در ارتفاع کم پرواز می‌کند و مدت پروازش معمولاً کوتاه‌است. شغال در نور غروب قرمز می‌زند. طلایی و حنایی رنگ است با اندامی شبیه به گرگ و قیافه‌ای شبیه به روباه ولی جثه‌ای مشخصا کوچک‌تر. تا بالای برج هستی شغال نزدیک می‌آید و پایین که می‌روی و نزدیکش که می‌روی فرار می‌کند. سوت می‌زنی، برمی‌گردد و خیره نگاهت می‌کند. دوربینت را جلوی چشم می‌آوری، و آخرین تصویرت را زا از شبه جزیره میانکاله می‌گیری. شبه جزیره‌ای که با قطع آبشخورهای آب شیرین و حذف آب لب‌شورش، روزی نه چندان دور، دیگر این همه نخواهد بود.

پاسخ بدهید

ایمیلتان منتشر نمیشود

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

رفتن به بالا