مسعود بُربُر، پایگاه خبری فضای سبز و محیط زیست ایران – من لذت شکار را میفهمم. عکسی دیده باشی یا سخنی شنیده باشی درباره حیوانی و به عشقش روزها و شاید ماهها گشته باشی و در آخر به دشت یا کوهی خاص بروی به امید دیدنش. سرانجام تکانی از دور ببینی و به امید آن که اوست ساعتها سایهات را نیز پنهان کنی و تسمه روی دوشت که باری سنگین به آن هست را جا به جا کنی و حواست باشد که باد بوی تو را تا حیوان نبرد.
سرانجام جایی برسی که حیوان را خوب ببینی. ابرویت از قطره عرقی که از پیشانیات افتاده خارش گرفته باشد و تو نتوانی جم بخوری. قلبت به تپش افتاده باشد و ساعتها نگاهش کنی. نفس به نفس حیوان بدهی آن اندازه که هر حرکت بعدی حیوان را بدانی. آن اندازه که دل به دل حیوان داده باشی. آن اندازه که تو او باشی و حسش کنی و او هر چه کند انگار که تو کردهای.
و آن گاه در دل ببینی که آن تکان که تو میخواستی و انتظار میکشیدی و بارها به خواب دیده بودی، لحظهای دیگر پیش رویت خواهد بود. دستانت را آماده کنی، نگاهت را به «چشمی» بچسبانی و انگشتت را آماده باش جایی بگذاری که باید: آن لحظه فرا برسد و سرانجام آن دکمه را فشار بدهی. تق. و تصویری از حیوان جاودانه شود. همه آن چه بر تو گذشته در کادری مستطیلی ثبت شود و برای همیشه در چهار چوب عکسی بماند. عکسی از حیوانی که حالا دیگر به تعداد انگشتان دست از او مانده است و کمتر کسی این بخت را خواهد داشت که او را دیده باشد و یا حتی امید به دیدنش را داشته باشد.
تسمه روی دوشت که باری سنگین به آن هست را جا به جا کنی و حواست باشد که باد بوی تو را تا حیوان نبرد. ابرویت از قطره عرقی که از پیشانیات افتاده خارش گرفته باشد و تو نتوانی جم بخوری. نفس به نفس حیوان بدهی آن اندازه که…
تو حالا شکارش کردهای. بر صفحهای جاودانهاش کردهای و آنان که حسرت دیدن او را داشتهاند حالا به تو حسادت خواهند کرد و اینها دیگر آن انگشت شمار کسانی که اگر به جای دکلانشو ماشهای را کشیده بودی گوشت او را میخوردند نیستند. بلکه همه آن کسانیاند که تصویر او را بر رسانهها و سایتها و صفحات شبکههای اجتماعی و وبلاگها به تماشا خواهند نشست با نام تو در کنار عکس. نامی که حالا با نشستن کنار این عکس نه فقط فحش و لعنت و نفرت برای صاحب نام یا گلوله به دنبال نخواهد آورد بلکه ستایش بینندگان را نیز برای صاحب آن در پی خواهد داشت و چه بسا که با حضور در جشنوارهای تقدیر و جایزهای را نیز به ارمغان بیاورد. جشنوارههایی که شاید از این پس بر صفحههای تبلیغاتیشان این شعار نقش ببندد: در طبیعت، به جای شکار، عکاسی کنیم!
پ.ن. نخست: عکس های بالای این نوشته از دوست و عکاس توانمند فریبرز حیدری است. فریبرز از مخالفان شکار است اما یکی از صفحات مبلغ شکار عکس های او را با حذف نامش و برای کابردی دقیقا خلاف آن چه او خواسته استفاده کرده است. هرجا این عکس ها را دیدید بدانید و تاکید کنید که از فریبرز است تا یادمان باشد که هر عکس عکاسی دارد.
پ.ن. دویم: جشنواره فیلم و عکس همراه تهران اعلام کرده که یک بخش گردشگری هم دارد و شعارش این است که در طبیعت به جای شکار عکاسی کنیم. به گمانم باید از چنین جشنواره هایی، برگزارکننده اش هر که باشد، پشتیبانی کنیم.
پ.ن. سیّم: بخشی از خبر ایرنا در این باره: ˈدر طبیعت به جای شکار، عکاسی کنیمˈ به عنوان شعار نخستین جشنواره فیلم و عکس همراه تهران انتخاب شد. به گزارش روز دوشنبه ایرنا از جشنواره فیلم و عکس همراه تهران، پس از اوج گرفتن بحث شکار در رسانههای محیط زیستی، این جشنواره شعار بخش گردشگری خود را به حمایت از محیط زیست اختصاص داده است. در روزهای اخیر پس از اعلام خبر ثبت ملی شکار در استان چهار محال وبختیاری به عنوان میراث معنوی و اعتراض انجمنهای محیط زیستی، رسانههای مختلف کشور به اشکال مختلف به این خبر واکنش نشان دادند و برخی فعالان و روزنامهنگاران محیط زیست پیشنهاد کردند که علاقهمندان شکار با کنار گذاشتن اسلحه شکاری، به هنر عکاسی در طبیعت روی بیاورند. سایت رسمی جشنواره به نشانی www.tfpf.mobi، بنرهایی تبلیغاتی نیز با این شعار طراحی کرده و در بخش اطلاعرسانی قرار داده است که حامیان محیط زیست می توانند با نصب این بنرها در وبلاگها و صفحات شبکههای اجتماعی خود، از جشنواره حمایت کنند.
سلام .موفق باشید .خوشحالم از اشنایی با وب شما.به امید دیدار
مهر شما را سپاس