خانه > رسانه‌نگاری > ترافیک، سهم تهرانی ها از باران

ترافیک، سهم تهرانی ها از باران

[singlepic=47,200,120,,right]”آقا من از وزرا هر شب ده دقیقه ای ونکم، معطل ماشین هم بشوم آخرش بیست دقیقه است، اما امشب دو ساعت تمام در راه بودم.” ساعت ۱۶ تا ۲۰ دوشنبه شب، خیابان های تهران پراست از آدم های خیس ِ آبی که همه، حرف هایی مشابه همین دارند.

[audio:traffic.mp3|autostart=no|loop=no]


[singlepic=49,120,173,,left]صفی که اغلب بیست نفر در آن ایستاده اند حالا از پایانه بیرون زده و تا خیابان ونک رسیده است و دست کم ۱۰۰ نفری در آن چشم به راه و اغلب ناامیدند. یقه هاشان را بالا داده اند و بیشتر از سرمای هوا، از خیسی لباسشان می لرزند. دختر خانم ها که مقنعه و روسریشان خیس شده و به سرشان چسبیده است موقعیت مشکل تری دارند. سر صف که می رسی مردم آن قدر منتظر مانده اند که دوستی هایی پراکنده میان شان برقرار شده و به تمسخر و خوش و بش زمان را می گذرانند. از آقایی که دیگر همه بازی های تلفن همراهش را به آخر رسانده، می پرسم آقا شما چه مدت است در صف هستید؟ می گوید ۱ ساعت. دیگری که جلوتر است می گوید نه آقا سرت گرم بوده، من با شما آمدم، دو ساعت تمام است منتظریم.
به گفته خانمی که می گوید از ساعت ۱۷ در صف میدان آزادی ایستاده است، تا ساعت ۱۹ فقط دو ماشین برای این مسیر آمده اند و کمی آن طرف تر، بیرون پایانه، ده ها ماشین فریاد می زنند دربست. خانم دیگری میگوید  دو قطره باران که می آید همه دربستی می شوند و تا میدان آزادی که نفری ۵۰۰ تومان کرایه همیشگی است، حالا پانزده هزار تومن عدد زیادی نیست که از دهان همه شنیده می شود.
[singlepic=50,200,140,,right] این ها همه جز این است که به لطف شبکه ی کارآمد جمع آوری رواناب های سطحی کلان شهر تهران، آب همه جا را برداشته و هر ماشینی که می گذرد، سراپای خیست را با گِل نقاشی می کند و از هر طرف میدان که بخواهی به سوی دیگرش بروی باید دوره آموزش شنای پیشرفته گذرانده باشی.  تازه خانم ها خوب می دانند میدان ونک همه طرفش گشت ارشاد دارد که می گوید اگر چکمه بپوشی تبرج است و سر و کارت با “ون” های سبز رنگی که مقصدشان ناکجاست.
سرانجام اگر نوبت سوار شدنت برسد لابد یک “ون” به نرخ سواری فرا رسیده است، بیست نفری از جلوی صف سوار می شوند، وحالا تصور کنید، ماشینی را که مردم همیشه به سختی نشستن در آن را تحمل می کنند، سرپایی هم سوار می کند و بازهم مردم به آن هجوم می آورند و سوارشدگان از شادی سر از پا نمی شناسند، هرچند که می دانند موقع پیاده شدن فقط یک مسافر چه قصه ای خواهند داشت.  چند دقیقه ای هم نگذشته، که یکی از گرما شیشه ای را باز می کند، دیگری یخ کرده، یکی جای بقیه را تنگ کرده، تنه آقایی به خانمی خورده و دیگری که می خواهد بخوابد نمی تواند.
سهم تهرانی ها از رقص شادمانه باران این است…

[singlepic=48,439,308,,center]

پاسخ بدهید

ایمیلتان منتشر نمیشود

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

رفتن به بالا