نمی دانم کجا بود که در داستانی از نویسنده ای خواندم جوانی ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را دارد و به راستی قلبی سالم وزیبا داشت آن چنان که کس نطق بر نیاورد. پیرمردی از آن میان با قلبی زخمی و شیارهای عمیق و تکه هایی نا به جا در آن ، در آمد که قلب من زیبا تر است و ملت به خنده… پس آن گاه پیر به پاسخ درآمد که هر قلبی نشانگر انسانی ست که پیرمرد عشق ش را به او داده و تکه ای از قلب ش را به او بخشیده و در عوض گاهی هیچ و کاهی تکه هایی نا متناسب… این زخم ها گر چه درد آور است اما نشان از عشق انسانی دارد… بماند که جوان به گریه تکه ای از قلب سالم و زیبای خود جدا کرد و در شیاری از قلب پیر گذاشت، اما حالا حکایت ماست.. دوتا زخم در دوتا قلب.. زخم عاشقی… دوتا…