خانه > نوشتار > چارلی

چارلی

یک چیزی شبیه درد لای شقیقه هام لَه لَه می زند. نگاه م گیج، سُر می خورد به اطراف: انبر، قند، cd های ولو، هیتر، و دو اسپیکر که دو روزی هست یک cd را هی و هی زمزمه می کنند متوالی. مورچه ها کف اتاق دل می جوند. بوی جنازه توی اتاق وول می خورد. عکس های کج و کوله ی روی دیوارها، توی چشم هام نقب می زنند. چارلی چاپلین می رقصد. بدبخت ها هم نگاه می کنند، با لبخند های بی مزه ی بی هویتی روی لب هاشان. چرخ دنده های سیاه و سفید، پنجره ها را هورت می کشند لای خودشان، و من توی عکس چاپلین شنا می کنم. با دست هام بدبخت ها را کنار می زنم. عقب می کشم شان، و می روم جلو. نگاه های من دنبال چه می گردند؟

پاسخ بدهید

ایمیلتان منتشر نمیشود

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

رفتن به بالا