یک جور خلأ . توی دل م یک فضای بزرگ خالی شده. دل م برای همه ی آدم هایی که دوست شان داشته ام تنگ شده است. هیچ کدام شان را ندارم. یک جور تنهایی ی بزرگ که زندگی ی آدم را خالی می کند. تمام مدت دروغ می گفتم. تمام مدت دلتنگی هام را به پوچی ی فلسفی ارجاع می دادم. اما من پوچ نبودم : عاشق بودم. امروز صبح که از خواب بیدار می شدم و دیدم دل م برای آدم ها این همه تنگ شده تعجب کردم. هم از امروزم هم از یادداشت قبلی م ( آدم ها و کرم ها ) هر کسی را دوست داشته ام از دست م رفته. از عموم تاخانوم م… من هیچ کس را ندارم…